دیار ِقاصدک
دیار ِقاصدک

دیار ِقاصدک

گنجشک های عاشق

سلام 

در طی گذر و سفر از این کرهء ارضی که خود بخشی از زندگی نام دارد! 

روزهایی پیش میاد و میبینی که دوست نداری از خاطرت محو بشه!. 

در لایه لایه های سلولهای خاکستریت ثبت میشه و هرچندهم در گذر از این 

عمرِ پُر مخاطره سختی ببینی،نه تنها یادت نمیره بلکه یادآوریش باعث مسرّت و 

بهجت قلبی ات میشه!.سه روز از این روزهاست که برات شادی آفرینه! 

دوران نامزدی و ازدواج خودتتولّد ِ فرزندتازدواج فرزندت 

انگار همین دیروز بودکه گریان پا به کره خاکی گذاشت و جمعی شاد 

از این طفل ِ گریان ازسفر!.مادر برای زایمان بیمارستان خانوادهء ارتش، 

شب را بسر بُرد و تو در راه بازگشت به خانه زیر لب زمزمه میکردی: 

پسرم وقتی که تو دنیا بیای چراغ خونه مو روشن می‌کنی
پسرم وقتی بیای با خنده‌هات  به دلم رنگ جوونی می‌زنی 

باوجودیکه قلباً دوست داشتی دخترباشه اما خب! هم به دلت افتاده بود پسره! 

و هم بنا به دیدی خرافاتی دربین فامیل که:بچه اوّل باید پسر باشه تا عصای 

پیری و کوریت باشه!.اما توپسر رابرای دستگیری نمیخواستی وباخودمیگفتی:

نیاد روزیکه محتاج عصا بشم! اما خب انشاالله که پسره: 

پسر، پسر زندگیم رو پُر می‌کنه پسر، پسر قند عسل می‌شی برام
عصای دستم می‌شی تا بزرگ شدی من از خدا غیر تو چیزی نمی‌خوام 

از اطاله کلام خوشت نمیاد! شایدم اقتضای سن و ساله که دیگه حوصلهء توضیح نداری!

خب این مراحل را همه پشت سر گذاشتن!.گِله ای نیست ! گرهم گِله ای هست دگر حوصله ای

نیست!.شایدم این روزآ وقتشو نداری! پس به اجمال به عقب برمیگردی!.روزگار به تندی ِبرق

و باد میگذره و بچه ها بزرگ میشن.امّا فقط بچه ها بزرگ میشن!.چون لااقل از لحاظ ظاهری

اکثراً بهت میگن:امّا بهت نمیاد عروس دار بشی هااا

خلاصه..، بچه ها برا همیشه به چشم والدین بچه اند و مثل جوجه گنجشکها با دهان ِهمیشه

باز شون! که همش دلهره داری  نکنه گرسنه باشن؟!.یا حادثه ای براش یه وقت پیش نیاد؟!

 

درحالی که همون گنجشک دیروزی حالا داره میره برا زندگی کنار ِ 

گنجشک عاشق پیشه ای دیگه لونه جدیدی بسازه.گویی اصلاً اساس ِ 

دنیا برمبنای زوج بوده و تنها خداست که واحد است ولاغیر!

  

واینطور میشه که یه روز تا به خودت میای میبینی داری کارت دعوت 

عروسیشون را باشور و شوق پخش میکنی اماغمی پنهان درکـُنج ِدلت 

داری و یا همون دلهرهء قدیمی که: نکنه گرسنه بمونن یا...!!! 

  

و اینطورمیشه که رسماً در بیست وشش بهمن۸۹خدا بهم دختری عطا میکند!

خدایابه هر آنکه دوست میداری بیاموزکه عشق از زندگی کردن برتراست و 

هرآنکه دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن ازعشق هم برتر است

 

پ.ن(1):

از عموم دوستان گرامی عذرمیخوام اگه مدتی نتونستم خدمت برسم این هفته ء جاری هم بنا به همین دلیل عفو دارید بعداً در حد وسع ازخجالتتون در میام 

پ.ن(اهل بیت نوشت!!):

بچه ی زیاد داشتن این دردسرها را هم داره که میگن اونو بیشتر دوست داشتی یا اینو!! 

پس سهم مجازی ها که خداوکیلی ازحقیقی هابرام کمتر نیستند محفوظه! 

برا تموم جوونهایی که ازدواج کردن آرزوی زندگی سعادت مند دارم و اونا هم که هنوز مترصّد ازدواجند انشاالله که بزودی این امر خیر براشون میسّر بشه و مثل گنجشکهای عاشق هرچه زودتر برن تو لونهء قشنگ و زیباشون 

ترجمه شم میشه اینکه:  

فرزند ارشد!خب زود باش برو تو لونه جدیدت دیگه 

ته تغاری عزیزکانون زندگیت همیشه سبز و گرم و برقرارباد  

دخترووورکورددار ِطولانیترین دوران نامزدی شدید!.میشه بـَسّـِه لطفاً؟! 

این سه تا گنجشک هم تقدیم شما

 

اینم تقدیم به تموم زوجهای دیروز.امروز.فردا 

  


 چهارشنبه نوشت: 

دیشب یادم بود این شعر را بگنجانم! وسط نوشته های بالا اما غرق در نوشتن شدم و فراموشم گردید!.شاعرش نمیدونم کیه اما شعرش معروفه: 

شب زفاف کمتر از صبح پادشاهی نیستدستبشرط آنکه پسر را پدر کند دامادهورا

اما در کتب دست نویس و نوشته های بجامانده از دوران ژوراسیک! این طورهم گفتن: 

رویاشب زفاف،کمترازصبح پادشاهی نیستتاییدبشرط آنکه پدر*راپسر کند داماد

خوش باشید و سلامت تابعدیاعلی مدد

غارنشینی های انسان هزاره سوم

سلام 

امروزم از اون روزایی بود که سخت از دیو و دد ملول شدم و انسانم آرزو بود! 

خواستم برم تو غار تنهاییم که دیدم عقشش! همراهمه! 

پس اول رفتم کمی با عشق بابا سر و کله زدن!.بعد گفتم شاید بد نباشه اصلاً 

کمی از ایشون بنویسم! اما گفتم خب دوستان ِنزدیک ،زیاد ازش شنیدن! چه بهتر 

که به جای نوشتاری! این آپ دیداری باشه!(تصویری) 

اما قبلش بگم که:برا نزدیک شدن به عشق بابا باید یه سری تشریفات را پشت سر 

گذاشت تا بعد رخصت ِ یک بوسه(به نشانهء دوست داشتن)را صادر بفرمایند!. 

پس مثل سریال قهوه تلخ، من شدم مستشار و ایشون جهانگیرشاه! 

هرچه گویم عقش! راشرح و بیان! قدر عکسهایش نمیگردد عیان! 

پس بخوانید و ببینید:

اولش بوسیلهء نوک و سر مبارک ِ همایونی! اونقدر تقلّا کرد تا دستمو بیارم بالا و  

 

بعد به مقام شامخِ پاچه خواری مفتخرم گردانده! و اجازه فرمودن پس ِ کلهء همایونی را 

خارانده و بعد هم ماساژ و مشت مال بدم به حدی که چشمان مبارک، خمار گردید! 

 

و تازه پس از این سلسله اعمال بود که به سخن آمد:بوس بوس! یعنی بوس بده بابااا! 

که البته بخاطر بدآموزی صحنه های ملاعبه! تصویربرداری نگردید!

اینقدر ورجه وورجه میکنه که محاله بتونی ازش یه عکس دست به سینه بگیری!ازصبح که 

پا میشه تا بوق سگ! درحال جیغ و داده! مگراینکه یه چیزی بخواد بریزه تو خندق بلا! 

پس یه تیکه نون خشک دادم بهش سَق بزنه تا ازش عکس تکی بگیرم برا آپ این بارم: 

 

از کاسکو که فارغ شدم! رفتم سراغ آلبوم عکسهام!.آخه عکس برا روزایی که دوست داری بری توغار تنهایی هات خیلی جان پناه خوبیه!. پشت یکی ازعکسهام شعری بود گرچه وزن و قافیه ش میلنگید اما حرف درستی بود که همون اوان جایی دیده و پشت عکسی بیادگار نوشتم: 

چون این جهان بهرهیچ کس پایدار نیست.به جزعکس بهتر یادگار نیست 

امیدکه در این آدینه جمیع اموات دوستان و همچنین پدر و برادر حقیر 

نیزمورد غفران الهی قرارگیرند: 

 کبوتر دلم پر زد سمت و سوی کودکی!. 

روزگار کودکی برنگردد دریغا 

بعدش یاد پستی افتادم که دوستی چندوقت پیش گذاشت وعکس بچگیشو آپ کرد 

ونوشته بود: واین منم!!خب اینم منم! 

(تو پرانتز:!)این عکسو که دیدم گفتم:اون دوران واقعاً زمستونهاش زمستون بودآآ 

آخه هنوز پاییز نرفته! چکمه ها را باید پاکرده و ازتوبرفها میرفتیم مدرسه! 

اونم با سری ازته تراشیده!.نه مثل این زمونه که برا یه برف کوچولو همه 

اینطور میشن.درضمنشم!.از بچگی من عصاقورت داده و مودب بودم! 

عکس بالا گواه این مطلبه!.اونکه:ایست.خبر دارر وایساده! واین منم دیگه!! 

راستی.هنوزم که هنوزه هروقت این عکسو نگاه میکنم یادم میادکه چه بغضی کردم 

برا اون آدامس خروس نشانی که دست برادر کوچیکه بود و به من نداد 

وسط نوشت: این آپ در حقیقت جوابیه ای ست برا چندتا ازدوستان.!

بد ندیدم که همه بخونن چون تو این دیار کسی نامحرمم نیستاین دوتا عکس ِ 

پایینی هم مدرکیه برا خانوم معلم که گفت:قاصدک.کتابم میخونی مگه؟!! 

 

 

 

این بود ماجرای یک روز غارنشینی قاصدک اگه این غارنشینی ها نبود 

وای که گذشت ِ زمان ، چه سخت و عذاب آور بود

در آخر نمیدونم از این شعر خوشتون میاد یا میگید به شناسنامت نگاه میکردی 

بعد میذاشتی! اما خب خوشم اومد ازش! گذاشتم برا حُسن ختام 

از ته جاده اومدم پای پیاده اومدم برای دزدیدن تو ساده ی ساده اومدم

عاشقتو آواره کن فقط بهم اشاره کنغم ِدل دیوونه ء اسیر ما رو چاره کن

بیا تاشهر ِدل من فقط خودم فقط خودتبگوغریبه ها برن فقط خودم وخودت

کسی سراغمون نیادفقط خودم فقط خودتهیشکی جداییو نخوادفقط خودم وخودت

یه سربه خواب من بزن فقط تویی توفکرمنبگوبرام بگوبرام چه رنگیه عاشق شدن

بگوستاره نباشه که برق چشماتو دارمبرای سر رسیدنت ثانیه ها رومی شمارم

بیا بریم یه جای دور فقط خودم فقط خودت 

یه جای پرت و سوت و کور فقط خودم و خودت 

روی زمین و آسمون فقط خودم فقط خودت 

هیشکی نباشه بینمون فقط خودم و خودت 

زنده باشید و سلامت تابعدیاعلی مدد