دیار ِقاصدک
دیار ِقاصدک

دیار ِقاصدک

غارنشینی های انسان هزاره سوم

سلام 

امروزم از اون روزایی بود که سخت از دیو و دد ملول شدم و انسانم آرزو بود! 

خواستم برم تو غار تنهاییم که دیدم عقشش! همراهمه! 

پس اول رفتم کمی با عشق بابا سر و کله زدن!.بعد گفتم شاید بد نباشه اصلاً 

کمی از ایشون بنویسم! اما گفتم خب دوستان ِنزدیک ،زیاد ازش شنیدن! چه بهتر 

که به جای نوشتاری! این آپ دیداری باشه!(تصویری) 

اما قبلش بگم که:برا نزدیک شدن به عشق بابا باید یه سری تشریفات را پشت سر 

گذاشت تا بعد رخصت ِ یک بوسه(به نشانهء دوست داشتن)را صادر بفرمایند!. 

پس مثل سریال قهوه تلخ، من شدم مستشار و ایشون جهانگیرشاه! 

هرچه گویم عقش! راشرح و بیان! قدر عکسهایش نمیگردد عیان! 

پس بخوانید و ببینید:

اولش بوسیلهء نوک و سر مبارک ِ همایونی! اونقدر تقلّا کرد تا دستمو بیارم بالا و  

 

بعد به مقام شامخِ پاچه خواری مفتخرم گردانده! و اجازه فرمودن پس ِ کلهء همایونی را 

خارانده و بعد هم ماساژ و مشت مال بدم به حدی که چشمان مبارک، خمار گردید! 

 

و تازه پس از این سلسله اعمال بود که به سخن آمد:بوس بوس! یعنی بوس بده بابااا! 

که البته بخاطر بدآموزی صحنه های ملاعبه! تصویربرداری نگردید!

اینقدر ورجه وورجه میکنه که محاله بتونی ازش یه عکس دست به سینه بگیری!ازصبح که 

پا میشه تا بوق سگ! درحال جیغ و داده! مگراینکه یه چیزی بخواد بریزه تو خندق بلا! 

پس یه تیکه نون خشک دادم بهش سَق بزنه تا ازش عکس تکی بگیرم برا آپ این بارم: 

 

از کاسکو که فارغ شدم! رفتم سراغ آلبوم عکسهام!.آخه عکس برا روزایی که دوست داری بری توغار تنهایی هات خیلی جان پناه خوبیه!. پشت یکی ازعکسهام شعری بود گرچه وزن و قافیه ش میلنگید اما حرف درستی بود که همون اوان جایی دیده و پشت عکسی بیادگار نوشتم: 

چون این جهان بهرهیچ کس پایدار نیست.به جزعکس بهتر یادگار نیست 

امیدکه در این آدینه جمیع اموات دوستان و همچنین پدر و برادر حقیر 

نیزمورد غفران الهی قرارگیرند: 

 کبوتر دلم پر زد سمت و سوی کودکی!. 

روزگار کودکی برنگردد دریغا 

بعدش یاد پستی افتادم که دوستی چندوقت پیش گذاشت وعکس بچگیشو آپ کرد 

ونوشته بود: واین منم!!خب اینم منم! 

(تو پرانتز:!)این عکسو که دیدم گفتم:اون دوران واقعاً زمستونهاش زمستون بودآآ 

آخه هنوز پاییز نرفته! چکمه ها را باید پاکرده و ازتوبرفها میرفتیم مدرسه! 

اونم با سری ازته تراشیده!.نه مثل این زمونه که برا یه برف کوچولو همه 

اینطور میشن.درضمنشم!.از بچگی من عصاقورت داده و مودب بودم! 

عکس بالا گواه این مطلبه!.اونکه:ایست.خبر دارر وایساده! واین منم دیگه!! 

راستی.هنوزم که هنوزه هروقت این عکسو نگاه میکنم یادم میادکه چه بغضی کردم 

برا اون آدامس خروس نشانی که دست برادر کوچیکه بود و به من نداد 

وسط نوشت: این آپ در حقیقت جوابیه ای ست برا چندتا ازدوستان.!

بد ندیدم که همه بخونن چون تو این دیار کسی نامحرمم نیستاین دوتا عکس ِ 

پایینی هم مدرکیه برا خانوم معلم که گفت:قاصدک.کتابم میخونی مگه؟!! 

 

 

 

این بود ماجرای یک روز غارنشینی قاصدک اگه این غارنشینی ها نبود 

وای که گذشت ِ زمان ، چه سخت و عذاب آور بود

در آخر نمیدونم از این شعر خوشتون میاد یا میگید به شناسنامت نگاه میکردی 

بعد میذاشتی! اما خب خوشم اومد ازش! گذاشتم برا حُسن ختام 

از ته جاده اومدم پای پیاده اومدم برای دزدیدن تو ساده ی ساده اومدم

عاشقتو آواره کن فقط بهم اشاره کنغم ِدل دیوونه ء اسیر ما رو چاره کن

بیا تاشهر ِدل من فقط خودم فقط خودتبگوغریبه ها برن فقط خودم وخودت

کسی سراغمون نیادفقط خودم فقط خودتهیشکی جداییو نخوادفقط خودم وخودت

یه سربه خواب من بزن فقط تویی توفکرمنبگوبرام بگوبرام چه رنگیه عاشق شدن

بگوستاره نباشه که برق چشماتو دارمبرای سر رسیدنت ثانیه ها رومی شمارم

بیا بریم یه جای دور فقط خودم فقط خودت 

یه جای پرت و سوت و کور فقط خودم و خودت 

روی زمین و آسمون فقط خودم فقط خودت 

هیشکی نباشه بینمون فقط خودم و خودت 

زنده باشید و سلامت تابعدیاعلی مدد

نظرات 48 + ارسال نظر
سمانه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:19 ق.ظ

سلامممم
صبح آدینه تون بخیر
خانوم معلمی! نگی تبانی بوده! ایششش
خب زودتر بلند شید ازخواب تا اول بشید
بعدا بیام برا وقع نهادن به اون جیغ جیغوووایششش

سمانه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ق.ظ

وای عموهوووووووووووووو ببخشید صبح خیلی خوبا تو چشام بود نتونستم درست و حسابی بخونم فقط جهت زنبیل گذاشتن اون کامنت رو گذاشتم
اوهوووووووووووووووووووووووووووووووووو
همین اول سری
چه تحویلم گرفتید این جیغ جیغو ی گوش کر کن رو
بهش میگید ایشون
وای این بیاد حرص بخورم تا بعدی

پرستو جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام
روزتون به خیر و شادی
حالا خوبه که سند داشتین، اگه یکی به من از این حرفا بزنه، هیچ سندی ندارم که نشونش بدم!!!!

خدا جمیع اموات رو رحمت کنه، به شما و خانواده ی گرامیتون هم بهترین ها رو بده .

شاد باشید و سلامت .

سمانه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ

ایشششششش مگه این جیغ جیغو به درد غار تنهایی میخوره

حیف غار تنهایی شما..
ای که بترکهههههههههههههه
ای که بندازدش جلو ببرندش.. من دلم خنک شه
چه لوسسسسسسسسس چه لوسسسسس
چه معنی میده کاسکو اینقدر لوس بازی د ربیاره
ای شانس مارو میبنید..
طوطیم واسه عموهوی مااااااااااااا
عشقولانه بازی در میاره
بوسم خاستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

واییییییی نمیدونم چقدر دلم گردن این کاسکورو خاست همچین میچسبه بگیری فشارش بدی

(خشانت رو دارید)

سمانه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ

وای این شعر عکس و یادگاری چقدر برام اشناست..

آخی نازیییییییییییییییییییی عمو هووووووی کوچولو...
واییی یه دونه قاصدک کوچولو واییییی قلبم وایساد



روح پدرتون شاد خدا رحمتشون کنه..
پس ابروهاتون به پدرتون برده.. کشف کردم

سمانه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ق.ظ

واییییییییییییی الهی الهییی الهیییییییییییییییییییییی
چه دست به سینه و مودب و دسته گلی هم وایسادین
آخیییییییییییی آدم خروس نشان رو میخاستید..
آهای داداش عمو قاصی آدامس رو بده بهش
دلش میخاسته بمیرم
آره والله عمو خب منم دوران بچه گی خودمم که یاد میاد میرفتیم دبستان همیشه کلی برف داشتیم حالا هیچیییییییییییییی

سمانه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

به به چقدم بچه خوبی بودین همه کارت کتابخونه هاتونم با دقت و مرتب جمع کردید برا الان که مدرک روزگار کودکی باشه منم وجدانم بیدار شد.. برم یه خوردی سرو سامون بدم بهشون..

از الانتونم معلومه که ا زهمون موقع هم اهل کتاب خوندن و اینا بودین دیگه

سمانه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ

ای بابا چرا کامنت آخرم فیلتر شد

من که فقط تشکر کرده بودم..
برا همه چیز
خب گفتم که دوباره برید تو غاررررررر عمو یادگاررررررر

خیلی پست متنوع و متفاوت و جالبی بود و حسابی حس کنجکاوی ما ته گیری کرد
شعر آخرم خوشگل بود.. حق داشتید خشوتون بیاد ..
منم شنیدمش انگاری خوندشیمم خوشگل
ممنونننننننننننننننننننننننننننننننننننن

محمد مهدی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ب.ظ http://sobhe14.wordpress.com/

سلام
این عکس های خانوادگی که قدیما تو مغازه های مشهد می گرفتند خیلی با حال و حال و هوایی خاص داشت.
منم یه البوم عکس و از جمله عکس های کودکی را داشتم به غارت رفت
و اخر اینکه منم اولین عضویت کتابخونم سال 53 بود متابخان کودک و نوجوان فرهنگ و هنر اما با یه کتک مفصل کارتش توسط پدرم پاره شد اخه می گفت منحرف میشی11
موفق باشید

شکیبا شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://hastyman42.blogfa.com

سلام و شب بخیر

مطالبتون خیلی جالب و خودمونی بود .. کلی کیف کردم .. غار تنهاییتون خیلی هم خلوت نیستا ...
جالبه ...هر کی وبلاگ داره در سخت ترین شرایطش هم ذهنش میگرده که مطلب واسه وبش پیدا کنه .. برای خودم هم بارها پیش آمده بطوری که در اوج درماندگی خنده گرفته !

دستتون درد کنه .. وفتی غمهاتون را اینقدر زیبا به شادی قسمت میکنید شادیهایتان را چطوری شریک میکنید !!

همیشه شاد باشید .

خوشحالم که مورد توجهتون واقع شده.
اصولا اهل این نیستم که نک و ناله هامو انتقال بدم به دوستان!
اصول و مرامم اینه:غمهام مال خودمشادیهام مال همه
خدمت میرسم.بازم ممنون ازحضورتون.

شکیبا شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ http://hastyman42.blogfa.com

لطف کردید .. منم بارها از مطالب ارزشمندتون استفاده کردم

بزرگوارید ..

بانوی سیب شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ق.ظ http://pesopeso.blogfa.com/com

سلام به دوست گرامی

و شب زنده دار رو رنج کشیده روزگار

خوشحالم کردید

وابسته متقابل نباشید که با نوازش تند تیز دوستان غار نشینی رو مثل من انتخاب کنید

مثل همیشه زیبا نوشتید با عکسهای قدیمی تنسان رو به خودش برمیکردونه و خاطراتش

بسیار سپاسگزارم که همراهیم میکنید

موفق باشید مثل همیشه شکیبا و بردبار

بانوی سیب

بانوی سیب شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ق.ظ http://pesopeso.blogfa.com/com

راستی هنوز درسته کلبه خرابه من درو پیکر نداره اما شما صاحب خونه هستید نیاز به دعوت ندارید و من کار کردن در بلاکفا و رو راست بگم با وبلاگ رو از یاد بردم از سختی روزگارو درد پدر و بیماری فرزند

alnilam شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام بابایی مهربون به غار تنهایی رفته اوخی اوخی!
چطورید؟ الان بهترید؟ انشالله که در اومده باشید دیگه البته شاید م بخاید تا آخر زمستون...اهان نه اونکه یه داستان دیگه بود..!!

alnilam شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ق.ظ

اوه اوه! عخش پدر راااااااا!!(شکلک حالتی بین دوست داشتن و تنفر!!) واقعا ناز بشن این برادرمون!!!! که انقدرم مقامشون همایونی و فیس و افاده ایه ادم رو یاد اون فیش فیشو میندازه!!! اوه چقدرم فیش فیشو حسوتیش شدهههههه!! آبجی این که دیگه پگرندس خجالت بکش منکه وضعم از تو خرابتر بوده با این راه میام حالا تو دیگه نوبریاااااااا!!
ماشالله ماشالله چه قدی چه رنگی روز به روزم در جوار شما تپلتر میشن بزنن به تخته!!

alnilam شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ

باباااااااااااااا باباااااااااااا اشک شوق توی چشام جمع شدددددددددد!! چقدر جقلک بودید! ادم دوست داره کله کچل این عکسرو...!! چه مماخای کوفته قلقلی باحالییییییییییی ناز بشید...
اخی الهی خدا رحمتشون کنه...
بابایی چقدر واقعا شما اهل مطالعه بودید از همون موقع! خانم معلم اگه برن اماره کتابخونی ایران رو ببینن متوجه میشن نصفی از بار مطالعاتی کشور بر دوش شماست!(ته تغاری در نقش بلوتوث!!)
شما از همون عنفوان کوذکیتون مایه افتخار بودید بابایی

alnilam شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ

این شعر پایانیتونم که واقعا به حال و هوای آپتون میخوره(!!) من ور یاد اون شعره انداخت که میگه: دیشب اومدم در خونتون نبودی! راستشو بگو کجا رفته بودی؟ به خدا رفته بودم سقاخونه دعا کنم شمعایی که نذر! کرده بودم... بقیشم بلد نیستم امیدوارم فیلترم نکنن!!

شاپرک(چشم به راه تو....) شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://shaparakekhial.blogfa.com

سلام عموقاصدک....
خوب هستین؟؟؟؟؟
جالب بود ماجراتون با کاسکو و عکسهای قدیمی که کلی یادآور خاطرات هستن.
اتفاقا منم دیروز با خواهرم آلبوممون رو اوردیم و مشغول شدیم به بازبینی عکسهای عهد قدیم...
اما الانا که همه عکسا با دوربین دیجیتال گرفته میشه و بایه فلش ریخته میشه تو کامپیوتر و بااینکه از لحاظ کیفیت و قشنگی عالی ان اما حال و هوای عکسای تو آلبومو نداره.

واینکه ممنون از حضورتون و لطف و مهربونی تون....
خوشحال کردین مارو با به جاگذاشتن ردپاتون...بااینکه میدونم قاصدک ردپا نداره اما خب....

امیدوارم هرجاکه هستین درپناه خدای مهربون شاد باشین و سلامت

التماس دعا.....

باران شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:32 ب.ظ http://avayedelam.blogsky.com/

سلام قاصدک...
داشتن بهانه ایی برای روزهای دلتنگی که ادم خودش رو باهاش سرگرم کنه یه نعمته ...
پرنده ی قشنگیه ولی خدایی اعصاب قوی دارید
من که گاهی میگم چطور تونستم روزهای پر سرو صدا و شلوغ پلوغ بچه داری !اونم از نوع پسر داری رو تحمل کنم ؟گرچه الان هم دست کمی از اون موقع ها نداره یه وقت ها احساس میکنم توی پادگانم...!
به هر حال خدا به نازنین همسرتون صبر وبردباری عنایت فرماید...
خدا رحمت کنه عزیزانتون رو وسایه ی پر مهر مادرتون مستدام باد

منظم بودنت توی عکس کودکیتون کاملا مشهوده !من که برفی نمیبینم در ضمن اینجا فکر نکنم هنوز مدرسه میرفتین ها! ولی تصاویر پشت سرتون برام جالبه کاش واضح تر بود!
کارت های عضویت کتابخانه هم جالب بود
حسن ختام هم بسیار عالی بود و دلنواز
موفق باشید و سلامت در پناه حق...

مریم یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ق.ظ http://diyaremehr.blogfa.com/

سلام
هر دو قسمت آپ تون قشنگ بود
دوست داشتم کاسکوتون رو ببینم ... عکسها هم خیلی جالب بودند
خدا رحمت کنه پدر و برادر عزیزتون رو .
برای اثبات کتابخوانی نیاز به نشون دادن کارت عضویت نبود ، نوشته هاتون نشون می ده اهل مطالعه اید
ممنون که شادیهاتون رو با دوستان تقسیم می کنید .

کوثر یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام عموی بزرگوار ومهربانم
حالتون خوبه؟؟؟
خب الحمدلله
اییییییییی منم بد نیستم!!!!
خیلی خوبه که همه هراز چند گاهی خاطرات گذشته رو زنده کنند
حس خوبی به آدم دست میده البته بعضی وقتها با دیدن عکسهای عزیزانی که از دستشون دادیم چشمهامون بارونی میشه
خدا پدرو برادر بزرگوارتون و رحمت کنه
انشلله با نیکان واولیا خدا محشور باشن
خوبه سرتون هم حسابی به این طوطی گرمه هاااااااااا
حیوانات دست آموز شیرین ودلنشین ترین همنشینهای دورانی هستند که قصد رفتن به غار تنهایی رو دارین
چون میتونی راحت باهاشون حرف بزنی واونم مجبوره گوش بده
وجوابی هم نداره بده
حیوونکی ازبس دیده ناراحتین گفته بوسش کنین تا دلتون بازبشه!!!
خب خدا این یکی وبراتون نگه داره
منم از هشت سالگی عضو کتابخونه بودم وسه بار پشت سرهم تو مسابقات کتابخوانی ناحیه نفر اول شدم
یادش بخیر جوون بودیمالبته الان هم عضو کتبخونه هستماااااااااا
یه عضو ثابت وفعال
شعر آخریتون هم قشنگگگگگگگ بود

روی زمین وآسمون فقط خودم فقط خودت
هیشکی نباشه بینمون فقط خودم فقط خودت

چقدر برای لحظاتی که میخوای با معبودت تک وتنها حرف بزنی میچسبه

خب عمو خیلی حرف زدم
شرمنده
بخدای منان میسپارمتون
پیشاپیش هم رحلت رسول اکرم(ص) وشهادت امام حسن (ع)مجتبی رو تسلیت میگم
اگه تا اون روز تونستم بازهم خدمت میرسم
یا حق

ته تغاری یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

چیزی نیست اصلا نگران نباشید!
باز یا پدرمان شارژ تمام کردند یا خطها کابل برگردانست یا داردند عروسدار میشوند یا..!!:دی

سمانه یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ

از ته جاده اومدم پای پیاده اومدم
برای دزدیدن تو ساده ی ساده اومدم



درچه حالی مهربون عمو؟؟؟

سمانه یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ

عمووووووووووووووو قفل رو برداشتید
آخ جوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
کامیون بیارم دزدی

قفل سر جاشه! فقط صفحه که کامل لود نشده هنوز وقت داری بار کامیون کنی

سکوت دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ب.ظ

سلام وعرض ادب خدمت شما و عزیز دل بابا
یه بار بگو عقششش

چه قدر خوکشله این عزیز دل بابا حیف که نامحرمه وگرنه میبوسیدیمشان

خدارحمت کند رفتگان را ....
چه غضبناک نگاه میکنین به دوربین . بیچاره داداشتون چندبار کنک خورده ازتون ؟؟
ببخشین یه سوال جناب قاصدک این مدارکتون احیانا مادام العمر بودن ؟؟تمدید نمیخاستن ؟؟

شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون

سمانه دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ

عرض ارادت به مهربون ترین عمویی دنیا..
بیا تاشهر ِدل من فقط خودم فقط خودت
بگوغریبه ها برن فقط خودم و خودت

آخه فرصت برا کامیون پر کردن نی .. فقط میشه بریزی تو سبد..
یه دونه یه دونه
اما خودش خوبه هاااااااااااااااااااااااا

خب تا صفحه کامل لود نشده چندتا کارگر خبر کن تندتند بار کامیون کنن هرچی میخوایگرچه.قبلا به اکثر دوستان گفتم هرچی خواستید و چشمتون گرفت بگید تا فی الفور بدم خدمتتون

مهدی(چند لحظه لطفا) دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://1mp.blogfa.com

سلام گرم به دوست قدیمی
امیدوارم حاتون خوب باشه آپتون رو خودنم
از اونورا تشریف بیارید
ما بیوفا شدیم شما چرا؟!

قربان شماااااا
اما خب از قدیم میگن: دست؛ دست را میشوره! دو دست برمیگرده رو را میشورهبله؟؟؟؟؟!!!.ربطش چی بود؟؟؟؟!!!!
خودمم نمیدونمهمینجوری یادم افتاد نوشتم تا ثبت بشه توحافظه این دیارخدمت میرسم.شب خوش.یاعلی مدد

فاطمه سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

سلام بابا جون خوب هستین؟

چطوری دلتون اومد اون یکی کاسکو فراموش کنید با این یکی انس بگیرین؟یعنی اینقده زودی به ادما عادت میکنند؟

ادما یه وقتایی خوبه برن تو غار تنهایی کسیم مزاحمشون نشه عجب حالی میده!منکه خیلی تنهاییو دوس دارم..

عجب مدرکی رو کردین عکساتون بامزه س!حالا واسه روکم کنی گذاشتین یا کلاس گذاشتن؟

برم به بقیه هم سربزنم عزت زیاد!!!!!

سمانه سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ

سلام عمو هووووووو..
ایششش
قابل توجه دوستان لطفا آهسته از اون بغل مغلا رد شید..
کارگرها مشغول حمل بار هستن...

مریم چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:22 ق.ظ

سلام قاصدک عزیز
فرا رسیدن ایام رحلت پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام علی ابن موسی الرضا(ع) را به شما تسلیت می گم . التماس دعا

کوثر جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام عمو جان
خوبین؟؟؟
این ایام وبهتون تسلیت میگم
ببخشین دیر اومدم
این ایام وپختن نذری....
جای همه ی دوستان سبز بود

مریم جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام

بى نام و نشانیم یا ضامن آهو
بى شوکت و شانیم یا ضامن آهو
حیران شدگانیم خسران زدگانیم
جویاى ضمانیم یا ضامن آهو

شهادت انیس دل هاى بى پناه ، امام رأفت و مهربانى ، هشتمین آفتاب پیشوایى ، امام رضا علیه السلام تسلیت باد .

دختروو(سمانه) جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ب.ظ

سلام عمووووووهووو..
آدینه تون بخیر...

وایییییییییییی دیشب شبکه سه دستای خالی رو نشون داد همون که تو چند تا پست قبل تر دیالوگهاشو گذاشته بودین..
چقدر تاثیر گذار بود..
مخصوصا اون تیکه هاش.. خیلی غمناک بود..
آخی دخترم همسن من بود
اما آخرش چه خو ب تموم شداا..
از همون موقع که در موردش نوشتید دلم میخاست ببینم ..بالاخره دیشب تلوزیون نشون داد..
ممنون از شما برا خاطر معرفی فیلم های خوشگل خوشگل..
دفعه دیگه بازم از این فیلما بود معرفی کنید ما ببینم

دختروووو(سمانه) جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

منم ببخشید البته با کمی تاخیر..
فرا رسیدن ایام رحلت پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام علی ابن موسی الرضا(ع) را به شما و همه دوستان عزیزتسلیت می گم

alnilam شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ق.ظ

رسول گرامی(ص) میفرمایند: هرکس خبر پایان صفر را دهد بهشت بر او واجب میشود.
بشارت باد بر شما اتمام صفر و حلول ماه ربیع الاول...

سکوت شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ

سلام جناب قاصدک

کجایین ؟؟هنوزم ملولین ؟؟ای بابا به قول عمو جان
کاه ربیع الاوله //هرکی نخنده تنبله


آپ بفرمایین تا من نرفتم باز تو غیبت صغری بعد شاکی میشین چرا نیومدماا


شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون

سمانه دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ق.ظ


ضمن سلام به همگی.
فردا سعی میکنم با یه آپ کوتاه متوجه تون کنم علت غیبتم چیه و چی خواهد بود!! برا چند روز خب نمیتونم بیام
قرعه فال بنام کامنت اخر افتاد که بنویسم اینا را..دخترووو کامنت اخر را داد

ته تغار دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ق.ظ

اول سلام
دوما جوابیتون رو توی همونجا که پیغام داده بودید دادم!
سوما دخترووووووووووو

کوثر دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام عمو جان
خب انشالله همیشه به خوشی ومسافرت وعروسی و..


خب معلومه سرتون گرم عروسی و.....بوده
خب عروس داری هم سخته دیگه
درست حدس زدم؟؟؟؟؟

Mamnun..dorost hads zadi..shoma ham hamishe shad bashi o salamat

سمانه سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ق.ظ

قرعه فال به نام من دیوانه زدند


بازم قرعه فال میخامممممممممممممممممممممممم
هااااااااااااااا چته ته تغاررررررررررررررر

ته تغار سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ق.ظ

دیوانه چو دیوانه...ئه نه...چشششش. چی میخواستم بگم؟ْ

مریم سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام
قرار بود امروز با یک آپ کوتاه متوجه مون کنید که علت غیبت تون چیه و چه خواهد بود ! پس کوووووووووووووووووووووووو ؟!
راستی تو این چند وقت که سرتون شلوغه از پاچه خواری عقش بابا غافل نشید ، می ترسم بچه م عقده ای بشه .

سمانه سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ

اوغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
خانوم معلمی اینقدر این جوجه رو تحویل نگیرید..
اصلا خداکنه یادتون بره بهش غذا بدین بهش خشک بشه


اوفیششششششششششششش
بعدشم آره عمو هوووووووووووووووووووووووووووو
اآپ کوتاه چی شد پس؟؟!!!

Cheghadr ba kheshanat.!.
ap ham besharte nagha o hayat.!.shab.!!

سمانه سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:25 ب.ظ

آرههههههههههههههه پس چی جوجه هوی پرووو هی نوازش شه..
خب آدم حرصش میاد..
ایشششششششش
خشک بشه خشک بشه..

منتظریمممممممممممممم ایشالله

محمد مهدی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ http://sobhe14.wordpress.com/

عرض سلام
حال و احوال شما؟
خیلی سایه تون سنگین شده حضرت قاصدک عزیز

اختیار داری قربانالبته این هفته که وقت نکردم و امشب به شرط بقا و حیات بالاخره با آپ جدیدم متوجه خواهید شد ولی! بنده که چندین بار در وب دوستان مشترک عرض کردم کامنت دونی وب تون پیچیده ست و نمیتونم کامنت بذارمدرهرحال.چشممم.حتما خدمت میرسم.ممنون از بذل توجه تون

مریم چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:08 ق.ظ

سلام
سمانه دلت میاد می گی علی ... خشک بشه ؟! عقش بابا گناه داره !
خدا به فریاد مهربان همسرت برسه !

دختروووووووو چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ق.ظ

ایشششششششش
خانوم معلمی حالا خوش به حال مهربون همسریا خدا به داداش


بذار گونی گونی شکلک بذارم حالا که کامنت برا شهید شدن و به زودی در این مکان آپ دایر میگردد..عقده ایی نشم



فاطمه ۱ دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:19 ب.ظ http://ghasedakekhial.blogfa.com

سلام به قاصدک عزیز همه

حال و احوال چطوره ؟

ولادت زیبای حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) رو

بهتون تبریک میگم .

بالاخره تونستم امروز عکساتونو ببینم خیییلی

نازززززززززززه

حتی بغضای عکسای قدیمی هم خوشگله

من هر وقت عکسای قدیمی میبینم کلی ذوق میکنم

روز خوبی داشته باشین ....یا علی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد