دیار ِقاصدک
دیار ِقاصدک

دیار ِقاصدک

سیزدهمین گام بسوی حق

 

سلام.نماز روزه هاتون قبول حق 

پیشگفتار:ساحل عزیز به موارد زیبایی از دعای سحر اشاره کرد و در جواب پرستوخانوم گرامی 

حرف قشنگی زدند که درتکمیل سخنش جسارتاً یادآور میشم برای برآورده شدن حاجات، 

اول قدم، طلب کردن است!.دعا یا حس و حال ِدعا.!.مگر نه اینکه همگی شنیدیم: 

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک .. چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟! 

حال ِدعا خود نیز از مرحمتهای الهی ست که به هرکس نمیدهد.کوتاه سخن اینکه: 

یارب ز کرم حال دعا بخش مرا   وز حال دعا جرم و خطا بخش مرا

سخنی کوتاه هم چون وقت نشد زیرکامنت محیاسادات گرامی بنویسم اینجا یادآور بشم! 

البته شایدم به طنز فرمودند اما همه میدونیم که اگر هزاران سال عبادت کرده یا صدمسجد و نوانخانه بسازیم دلیل بر جواز ورودمان به جنّت اعلی نمیگردد و در همه حال محتاج رحمت خداییم.اگر صرفاً عبادت، ملاک ورودبه بهشت باشد شیطان ازهمه ما آدمها! عابدتر بود!! 

عاشق می خواست به سفر برود.روزها و ماه ها و سال ها بود که چمدان می بست 

هی هفته ها را تا می کرد و توی چمدان می گذاشت. هی ماه ها را مرتب می کرد و 

روی هم می چید و هی سال ها را جمع می کرد و به چمدانش اضافه می کرد.
او هر روز توی جیب های چمدانش شنبه و یکشنبه می ریخت و چه قرن هایی را که  

ته ته چمدانش جا داده بود.و سال ها بود که خدا تماشایش می کرد و لبخند می زد و 

چیزی نمی گفت. اما سرانجام روزی خدا به او گفت: 

عزیز عاشق، فکر نمی کنی سفرت دارد دیر می شود؟ چمدانت زیادی سنگین است. 

با این همه سال و قرن و این همه ماه و هفته چه می خواهی بکنی؟ 

عاشق گفت : خدایا! عشق، سفری دور و دراز است. من به همه این ماه ها و هفته ها 

احتیاج دارم.به همه این سالها و قرن ها، زیرا هر قدر که عاشقی کنم،باز هم کم است. 

خدا گفت : اما عاشقی، سبکی است. عاشقی، سفر ثانیه است. 

نه درنگ قرن ها و سال ها. بلند شو و برو و هیچ چیز با خودت نبر، 

جز همین ثانیه که من به تو می دهم. 

عاشق گفت : چیزی با خود نمی برم، باشد. نه قرنی و نه سالی و نه ماه و هفته ای را.
اما خدایا ! هر عاشقی به کسی محتاج است. به کسی که همراهی اش کند. 

به کسی که پا به پایش بیاید. به کسی که اسمش معشوق است. 

خدا گفت : نه ؛ نه کسی و نه چیزی. "هیچ چیز" توشه توست و  

"هیچ کس" معشوق تو، در سفری که که نامش عشق است. 

و آنگاه خدا چمدان سنگین عاشق را از او گرفت و راهی اش کرد. 

عاشق راه افتاد و سبک بود و هیچ چیز نداشت. جز چند ثانیه که خدا به او داده بود. 

عاشق راه افتاد و تنها بود و هیچ کس را نداشت. جز خدا که همیشه با او بود. 

اثر عرفان نظر آهاری بود و ممنون از: 

 

خدایا انگشتانم را گره گشودن یاد ده تا گره نسازند، 

نوازش بیاموز تا به تمسخر نشانه نگیرند، 

و نوشتنی یادشان ده تا مرگ ِلحظه ها را صرفِ آفریدن امید کنند 

از بار گنه شد تن مسکینم پست 

 

یا رب!چه شود اگر مرا گیری دست؟ 

 

گر در عملم آنچه تورا شاید نیست 

 

اندر کرمت آنچه مرا باید هست
 

 طاعات و عباداتتون قبول 

 

با تشکر فراوان از: 

 التماس دعا تا بعد یاعلی مدد

دوازدهمین گام بسوی خدا

 

روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. 

دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، 

کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و 

 هرگز به او خیانت نکردم.
فرشته گفت: این سه امتیاز.
مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و  

حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم.
فرشته گفت: این هم یک امتیاز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان  

را  آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل 

بهشت شوم ،مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است 

و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!  

تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟

می کشم ناز ِ یکی تا به همه ناز کنم

 

 

به خدا گفتم بیا تا جهان را تقسیم کنیم 

بعد گفتم : آسمون مال من ، ابرها مال تو 

دریا مال من ، موجهاش مال تو 

ماه مال من ، خورشید مال تو 

خداوند خنده ای کرد و گفت :
تو بندگی کن ، همش مال تو حتی من 

  

کُل آپ امشب اثر لطف و مرحمتی بود از:

التماس دعای خیر.تا بعد یاعلی مدد