روز9

 

گلنماز روزه هاتون قبول حق. قلب

قول داده بودم  امشب به سوال فاطمه خانوم بپردازم اما بد ندیدم جهت انبساط خاطر هم شده یه کم بحث ها را از خشکی در بیارم!خجالتپس امشب را آنتراکت! میدیم و بریم سراغ انبساط خاطر 

طی این چندروز ماه رمضان تقریبا وب اکثر دوستان رفتم و یه کامنت خصوصی دادم و 

گفتم کسی نفهمه من اومدم اینجا لطفا!یاد داستان گونه ای افتادم که البته اکثرا میدونند!! 

در ازمنهء قدیم!حاج آقایی بود با ۴ .۵ تا زنو همیشه مورد سوال که: حاجی!!  

کدوممون را بیشتر دوست داری؟!پلکبیچاره حاجی ِ قصه ما سخت کلافه شده بود!  

این شد که حاجی به فکر فرو رفت و اندیشه ای ناب به ذهنش رسیدمتفکر 

پس این بار هر کدام از زنان پرسیدندی! که را بیشتر دوست داری؟سبز 

انگشتری به او داده و گفت:هرگز به دیگری راز این انگشتر مگو!.شیطان 

پس ازاین که هر۵ زن انگشتری گرفتند.روزی همگی با حاجی مشغول زندگی! بودندچشمک 

که باز از حاجی پرسیدند کدام یک را بیشتر دوست داری؟!سبز 

حاجی گفت: همونی را که انگشترم پیشش هست را ازهمه بیشتر دوست دارم خب!!مغرور 

واین شد که هر۵ زن به یکدگر فخر و مباهات میکردند همی!!فرشتهمغرورسبز

  


 

خدا گر پرده بردارد  ز روی کار آدمها

چه شادیها خورد برهم  چه بازیها شود رسوا 

یکی خندد ز آبادی   یکی گرید ز بر بادی 

یکی از جان کند شادییکی از دل کند غوغا 

چه کاذب ها شود صادق  چه صادق ها شود کاذب 

چه عابدها شود فاسق چه فاسق ها شود پیدا 

چه زشتی ها شود رنگین  چه تلخی ها شود شیرین

چه بالاها رود پایین  چه اسفلها شودعُلیا

عجب صبری خدا دارد  که پرده بر نمیدارد

وگرنه بر زمین افتد

ز جیب مُحتسب مینا  

  

 

تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟

 

می کشم ناز ِ یکی تا به همه ناز کنم

 

 التماس دعا تا بعد یاعلی مدد 

ادامه مطلب تسلیتی ست به دوست عزیز پرستوخانوم گرامی!!مغرور

ادامه مطلب ...

گام هشتم

 

این دل اگر کم است بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم

خیلی خلاصه عرض کنم:دوست دارمت دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم 

 

بازم ممنونم از حسن نظرو توجه دوستان به دلنوشته های رمضانی امسال اما واقعاً من شرمنده 

 

دوستانم! آخه هیچ وقت ادعایی نداشتم و هرگز فکرشم نمیکردم با این دلنوشته ها به جایی 

 

برسم که باید پاسخگوی سوالات برحق دوستان باشم و تاکیدچندباره هم میکنم که اصلاً صلاحیت 

 

ندارم برای پاسخ دادن و ترس از آن دارم که با پاسخی نسنجیده بیشتر باعث گمراه کردن افکار 

 

دوستان و خدای نکرده مسبّب به طعنه گرفتن کسانی شوم که اصولا اعتقادی به این مباحث و 

 

اعتقادات ندارند و همین عدم پاسخگویی روشن و شفاف و متقن را دلیلی بر ضعف دین در پاسخ 

 

به نسل جوان بدانند درحالیکه حتی چندی پیش که با عزیزی به مناظره پرداختیم! اول شرطی که 

 

براش گذاشتم این بودکه: درصورت کم اوردن من! نذاری به حساب دین! میتونی بری بگی یه 

مسلمون سست اعتقاد را شکست دادم اما مردونگی کن و نگو مسلمانی را ضربه فنی کردم!

 

پرستوخانوم عزیز.همونطور که دوشب قبل زیرکامنتتون نوشتم و الحمدلله خانوم معلم بهتر و 

 

ملموس تر بامثالهای زیباشون تکمیل کردند، از دید و نظر نه تنها ما بلکه بر اساس آیات و کلام 

 

الهی ، تمامی ادیان و مذاهب را بهشون میگن اسلام!.از لحاظ لغوی هم به اسلام گرویدن یک 

 

نفر یعنی که تسلیم ذات حضرت حق است!.تمامی ادیان برای اعتلای کلمه توحیدی بوجود اومدند 

 

تنها گناهی را که خداوند ازش نمیگذره شرک هست و ولاغیر!.دیگه اینکه یکی مسلمان است و 

 

دیگری زرتشت ویا مسیحی،چندان فرفی نمیکنه،فقط احسن و اکملش اینه که وقتی دین وکتابی

 

جدیدتر از قبل بر بشر نازل میشود از آنجا که بهتر و بیشتر به مسائل اعتقادی پرداخته و وارد 

 

جزییات  بیشتر شده، عقل حکم میکنه از آین دین اکمل پیروی کرد وگرنه تمامی ادیان به منزله 

 

شاخه ها و نهرهایی هستند که سرآخر به دریا وصل میگردند!.همونطور که هدف ازتمامی علوم 

 

تجربی و عقلی و نظری ، رسیدن به  کمال و حق است. یکی از طریق پزشکی و دیگری از علوم 

 

الهیات و یکی هم کاملا اُمّی ، از طریق تذهیب نفس مثل رجبعلی خیاط هاا به مراتب عالی 

 

انسانی میرسند و خواهند رسید..یادآور میشوم که این جملات برداشتهای شخصی حقیر است 

و حتمااگر نقص و یا اشکالی در آن دیدید به حساب کم دانشی حقیر بذارید.!

 

تمام دیشب و امروز با خوندن کامنتهاتون بی اختیار یاد اون مثنوی معروف مولانا افتادم که

 

به عنوان حسن ختام تقدیم میکنم.گرچه همه شنیدید اما فکر کنم این شبها دوباره خواندن و

 

تفکر بر تک تک ابیاتش ارزش داشته باشه که از رهگذر این شب نشینی های مجازی مون

 

لااقل به بطلان نگذرونیم این عمر گرانمایه و زود گذر را.

دید موسی یک شبانی را به راه کو همی گفت ای خدا وای اله 

توکجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت 

دستک بوسم بمالم پایکت وقت خواب آید بروبم جایکت 

ای فدای توهمه بزهای من ای به یادت هی هی وهی های من 

زین نمط بیهوده می گفت آن شبان گفت موسی با که هستت ای فلان

گفت با آن کس که ما را آفریداین زمین و چرخ از او آمد پدید

گفت موسی،  های خیره سرشدیخود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژاست وچه کفراست وفُشار پنبه ای اندر دهان خود فشار

گرنبندی زین سخن تو حلق را  آتشی آید بسوزد خلق را

گفت ای موسی دهانم دوختی  وز پشیمانی تو جانم سوختی 

جامه را بدرید و آهی کرد تفت  پافتاد اندر بیابان و برفت 

وحی آمد سوی موسی از خدا  بنده ی ما را ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی  نی برای فصل کردن آمدی

درحق او مدح و درحق تو ذم  در حق او شهد و درحق تو سم

ما بری از پاک و ناپاکی همه  از گران جانی و چالاکی همه 

من نکردم خلق تا سودی کنمبلکه تا بربندگان جودی کنم

ما برون را ننگریم و قال را مادرون را بنگریم و حال را

چون که موسی این خطاب از حق شنیددر بیابان در پی چوپان دوید

عاقبت دریافت او را و بدیدگفت مژده ده که دستوری رسید

هیچ آدابی و ترتیبی مجویهر چه می خواهد دل تنگت بگوی 

 

 

   

آمـــد رمـضـــان و مقـدمـش بــوســیدم 

در رهگــذرش طبــق طبــق گـل چیــدم
من با چه زبان شکر بگویم که به چشم
یـک بـــار دگــــر مــــاه خــــدا را دیـــدم 
 

 طاعات و عباداتتون قبول 

 

التماس دعاتابعدیاعلی مدد  

پ.ن: با عرض شرمندگی:شارژ نکردم هنوز و امشب این آپ را با هزارمصیبت بوسیله التماس 

به پسرم و استفاده از لب تابش ارسال کردم.ببخشید اگه مرتب نیست.فردا جبران میکنم.