گام پنجم

  

از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست   نیمه جانی ست دراین فاصله، قربان شما

 

سلام.نماز روزه هاتون قبول.حتما براشما هم پیش اومده که تو تاکسی یا معابر عمومی آدمهایی فارغ از هربود و نبود! راببینید که بی توجه به ماه مبارک و رعایت حرمت این ماه و روزه داران این ماه، به راحتی اقدام به روزه خواری کرده و پا صحبتشون هم بشینی الی ماشاالله بهانه های جورواجور ردیف میکنن برا نگرفتن روزه!!.یا میگن:برا کی بگیریم؟؟مگه نمیبینی همه شون دروغ میگن؟!و یا بهانه های دیگر..بارها گفتم که خداراشکر ماه رمضان میاد و ما متوجه میشیم تواین مملکت چقدر بیمارمبتلا به زخم معده داریم 

دیروزداشتم میرفتم سمت غرب تهران، راننده آژانس رادیوش را روشن کرده بود.مجری برنامه با طنز جمله ای گفت که خنده م گرفت!!.گفت سرتاسر ایران از شرق تا غرب و شمال تا جنوب، همش روهم رفته ساعاتی که مردم گرسنگی و تشنگی میکشن بخاطر روزه بیشتراز16 ساعت نمیشه!.راننده که روزه هم نبود(آخه رو داشبورد ماشینش دیدم تخمه ریخته و دهنش هرازچندگاهی میجنبید!) یهو با شنیدن این جمله مجری رادیویی مثل فنرازجا پرید و گفت: کجا 16 ساعت؟؟!!!گفتم پس چندساعت؟؟.گرفت با انگشتاش شروع کرد به شمردن که:اذان صبح 4 و نیمه درست؟؟گفتم اره.گفت ازاذان صبح تا مغرب که 8 و نیمه چندمیشه؟؟گفتم خودت بشماربعدکه شمرد دید بله.شده 16 ساعتحالا منکه از درون اون راننده خبر نداشتم و نمیتونم به ضرس قاطع بگم تعمدی روزه نمیگیره و سالمه سالم هست..بیچاره حتی ازم اجازه گرفت برا روشن کردن سیگارکه گفتم راحت باش اما جدی.چرا اونا که روزه نمیگیرند بیشتر در عذابند؟!.ازصبح تاشب که درحال خوردنند اماحرص و ولع میزنن تا هرچی زودتر اذان مغرب را بگن و اونوقت راحت!! سیگاری بکشند و دهنی بجنبانند 

آپ امشب را به همین مقداربسنده میکنم.گرچه از بحث اصلی هرشب فاصله گرفتیم.اما چون افطاری مهمون بودیم برا همین الان دیدم دیرمیشه برا بازکردن مبحثی جدید.انشاالله بشرط حیات شبهای بعد درخدمتم.تازه..زودتر آپ امشب را ارسال کنم و ازفرصت بدست آمده بهره برده و برم وب یکی دوتا ازدوستانی که آپ کردند گلم و منتظر نظرات گرم و سبز منند!! 

 

وسط نوشت: این مناجات نامه زیبا را سال گذشته ستاره خانوم عزیز نوشت و خوشمان آمد دوباره نوشتمش!.خب مطلب جدید نمیدید دیگه.امسال همه تون کم کارشدید اصلا

 

 ای پروردگار بی همتای من!
خسته از گذر پر شتاب زمانه، 

آمده ام تا در بهترین ماه عالم 

در آرام ترین لحظات هستی 

با تو نجوا کنم. 

آنچه در خور توانم بود آورده ام
تو نیز ......
آنچه در خور لطف و رحمت توست،عطایم کن  

   

آمـــد رمـضـــان و مقـدمـش بــوســیدم 

در رهگــذرش طبــق طبــق گـل چیــدم
من با چه زبان شکر بگویم که به چشم
یـک بـــار دگــــر مــــاه خــــدا را دیـــدم 
 

 طاعات و عباداتتون قبول 

 

آخرنوشت!: دوستان، لطفا بهم بگید که دعاهای روزانه براشما بازمیشه یانه؟!!. 

دوشبه خودم که نمیبینم چیزی.اگر بازنمیشه که زحمت الکی نکشم و  

خودم دعاهای را بنویسم نه اینکه الکی جابگیره این دعاهای فلش!! 

التماس دعاتابعدیاعلی مدد 

بعدنوشت: الان رفتم بنر و ساعت و بالاخره هرچی زلم زیمبو! و زنگوله! 

 تو قالبم بود حذف کردم تا بلکه صفحه زودترلود بشه! بعدازماه مبارک دوباره بَنرم را میذارم!راستی.تعداد آپ های صفحه اول را هم چندشب پیش یکی کردم تازودتر 

بالا بیادوحتما کامنتهای دیروزتون را زحمت میکشید میرید تو سوابق دیارقاصدک

چهارمین گام تا خدا

 

مـِهــر دل من مُدام تـقدیم توباد عمری که شود به کام تقدیم توباد 

پیدانشدآن هدیه که درشأن تو بود یک بـاغ گـُل ِسلام تـقدیم توباد 

پیشگفتار:امشب گویا ابر و باد و مه و خورشید! دست بدست دادند تا شرمنده دوستان بشم 

البته اکثر دوستان صبح تشریف میارند اما از اون عده ای که نیمه شب اومدند وآپ نبود عذر میخوام.تا دیروقت هیئت بودم بعدشم که اومدم سرعت اینترنت افتضاح بود و کجدار مریز! یه چیزایی نوشتم که برق رفت و همش پرید!! لذا الان(یعنی ساعت۴وبیست دقیقه صبح) بر آن شدم تا آپی از سال گذشته را تکرار کنم!.البته دلیل هم داشتم برای این کار!.آخه بعداز دوشب که از رحمانی و جود و کرم خداگفتیم؛دیشب که از قهر و خشم و غضب خدا هم یادکردیم(برای انذار به خود و عدم ظلم به دیگران) دیدم که انگار عده ای باز هم بگی نگی از خدا یا کرده خود پشیمانند! به حدی که گویی خدا هرگز آنها را عفو نخواهدکرد.!درجواب کامنت پرستوخانوم هم گفتم که مثلا منی که اینها را یادآور میشم فکرنکنید اصلا معصومم و حق الناسی برگردنم نیست.بلکه فقط خواستم همزمان با طلب عفو و بخشش ازخدای بزرگ یادآور بشم که تنها رضایت خدا ملاک نبوده و نیست.!.اما بعد: 

دلنوشته امشب را که سال پیش اتفاقا سمانه خانوم گرامی ارسال کردند داستانی کوتاه از خانم عرفان نظر آهاری ست(ومطمئنم که همگی خوندند اما یادآوری و تکرارش را بد ندیدم) داستانی از زبان کلاغی که میپنداشت خدا اورا دوست نداشته و اصلا او را نمیبیند!با احترام این دلنوشته راتقدیم میکنم به تمامی دوستانی که این چندشب مضاعف بر تمامی ایام یار و یاورم بودند 

  

کلاغ لکـّه ای بود بر دامن آسمان و وصله ای ناجور بر لباس هستی.  

صدای ناهموار و ناموزونش،خراشی بود بر صورت احساس. 

با صدایش نه گـُلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست. 

صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید. 

کلاغ خودش را دوست نداشت،بودنش را هم. کلاغ از کائنات گِله داشت.
کلاغ فکر می کرد در دایره قسمت،نازیبایی تنها سهم اوست. 

کلاغ غمگین بود و با خودش گفت: 

«کاش خداوند این لکـّـۀ زشت را از هستی می زدود.» 

پس بال هایش را بست و دیگر آواز نخواند.
خدا گفت:«عزیزمن! صدایت تَرَنـُّمی است که هرگوشی شنوای آن نیست.اما فرشته ها باصدای تو به وجد می آیند.سیاه کوچکم! بخوان فرشته ها منتظرند» 

ولی کلاغ هیچ نگفت.!.خدا گفت: 

«تو سیاهی.سیاه چونان مُـرَکـّب که زیبایی را از آن می نویسند.زیبایی ات را بنویس.اگرتونباشی آبی ِمن چیزی کم خواهد داشت.خودت را از آسمانم دریغ نکن»
و کلاغ باز خاموش بود.!.خدا گفت: 

«بخوان،برای من بخوان،این منم که دوستت دارم.سیاهی ات را و خواندنت را»

و کلاغ خواند. این بار عاشقانه ترین آوازش را. 

خدا گوش داد و لذّت بـُرد و جهان زیبا شد. 

   

یکی از گروه هایی که فردای قیامت شفاعت مومنین و بندگان خدا را نزد حضرتش مینمایند شهدا هستند.جهت قدردانی از زحماتی که کشیدند و جانی که در راه خدا هدیه کردند و آرامش امروز را نصیب ما ساختند، در این آدینه برای عموم شهدای اسلام و انقلاب و جنگ تحمیلی و امام شهدا فاتحه ای قرائت نماییم. 

 

تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را میان ربّنای سبز دستانت،دعایم کن

باز جمعه شد و دلبر نیومد 

 

السلام ای روزه دار بی قرین السلام ای دلبر صحرا نشین 

بسته ام من با دلم عهدی دگر تا ببینم چهره مهدی دگر 

یک شبی افطارمهمانم نما  تو خودت قاری قرآنم نما 

التماس دعا  تابعد یاعلی مدد