گام ِ ؟؟!!! و هلال ماه نو

 

سلام و نماز روزه هاتون قبول 

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفتصدشکر که این آمد و صدحیف که آن رفت 

قبل از هر کلامی، با اجازتون دعای روز سی ام را بذارم که لااقل زحمتم بر باد نرفته باشه  

و سالهای بعد نیز اگر مورد نیازکسی بود برداره و شاید اندک ثوابی نیز سهم ما بشه! چه باشیم 

و چه نه! خداکنه مثل باقیات و صالحات بمونه و از دعای خیر محروم نگردیم! 

سپاس بی حد خدای بزرگ را که مهلت داد تا رمضانی دیگر را درک کنیم 

و انشاالله که جمله عبادات همگی مورد قبولی حضرتش قرار بگیرد. 

رمضان  می رود و می برد از کف دل ما 

آن که سی روز صفا یافت از او محفل ما

 

رمضان رفت و امید است به امضاء برسد

طاعت ناقص ما ، روزه ی ناقابل ما 

 

رمضان عقده گشا بود گنهکاران را

وای اگر او رود و حل نشود مشکل ما

 

حال ای ماه خدا، می روی آهسته برو

که ندانی چه کند رفتن تو با دل ما 

تشکر ویژه هم میکنم ازتمامی دوستانی که بخصوص در این یک ماه لجظه ای تنهام نذاشته و 

بامطالب ونکاتی بس مفید حضورشون باعث نشاط و روحیه والبته بهره بردن ازفیوضات شون 

بود.اسم نمی برم از دوستان چراکه ترس ازآن دارم مبادا نامی بر خاطرم نمانده وباعث کدورت 

خاطر عزیزی گردم!.لذا از تمامی دوستان، حتی عزیزانی که دراین ماه یک بار و بصورت گذری 

ازاینجا عبور کردند بی نهایت ممنونم و سپاسگزار.کاش میتونستم بهترین جملات را برای تشکر 

ازاین حضورتون پیدا کنم تا بدونید که چقدر از حضور همگی خوشحال بوده و هستم و مفتخر به دوستی باشما 

حضور هرشبه دراین دیار و گرد هم آمدن اگر برای ما تنها همین حُسن راداشته باشد که قدر ِ 

دوستی ها دانسته و یار و همراه همدیگر باشیم فکر کنم بزرگترین هدیه الهی باشد.چرا که: 

 

بازم ممنون از لطف و مرحمت و توجه تون.  

عید ِ بندگی و عبودیّت بر همگی مبارک

زنده باشید وهمیشه سلامت. تابعد یاعلی مدد

گام آخر و الوداع (29)

 

سلام و نماز روزه هاتون قبول 

پیشگفتار و پس گفتار!! 

امشب که باید با روحیه شاد و بشّاش بیام برا آپ ِاحتمالاً آخر ماه مبارک، بدجور بی حس و حال شدم و خسته هم بیخوابی دارم و هم از تمرین اومدم و یاردیرینه(سینوزیت) هم بعدازمدتها سروکله ش پیدا شدهپس عذرم را بپذیریدتازه!!..امشب بنا داشتم به توصیه فرزند ارشد که امر کردند! شب آخری را بحث جدی نذارید و یه کم انبساط خاطری بنویسید تا کمی بخندیم! و حتی لطیفه مانندی هم ارسال کردندشرمنده.فاطمه خانوم گرامی!.امشبم خاطرت منقبض! باشه قول میدم یه آپ بهت بدهکارم جهت انبساط خاطراما لااقل سعی میکنم امشب از گل و بلبل و زرق و برق خالی نذارم آپ را تا بلکه کمی منبسط بشید! 

در آخر امید که تمام طاعات و عباداتتون در این ماه مبارک مورد قبول حضرت حق قرار گرفته و انشاالله هم ره توشه ای باشه برای سفر آخر و هم این عبودیّت باعث بشه درطول سال هم همواره بایاد خدا بوده و به هم مهر ورزیده و غمخوار یکدیگر باشیم. 

بیاری حق فردا شب آپ شب عید را خواهم گذاشت و حتی اگر روز سی ام ماه هم نباشه چون زحمت کشیدم! کاری ندارم به کسی! من دعای روز سی ام را میذارم 

 

ز فرط گریه باران می چکد از دستم این شب ها 

یکی دستم بگیرد ، مست مست مستم این شب ها 

 

غزل می خوانم و سجاده ام پر می کشد با من 

نمی خوابند یک شب عرشیان از دستم این شب ها 

 

خدا را شکر سوزی هست ، آهی هست ، اشکی هست
همین که قطره اشکی هست یعنی هستم این شب ها 

 

به جای خون به رگ هایم کبوتر می پرد تا صبح 

تشهد نامه می بندد به بال دستم این شب ها 

 

دلی برداشتم با تکه ابری از نگاه خود
به پابوس قیامت بار خود را بستم این شب ها 

باتشکر از خانوم معلم عزیز.شعر از:علیرضا قزوه  

 

ایّـام به کـامالـتـماس دعــاتـابعـد یاعـلــی مـدد