روزنوشتهای روزه داری5

 

 

اندر آداب حاکم و حکمرانی 

کریم خان زندمردی خوش قلب بود.درتمام سالهایی که برای کسب قدرت 

جنگید با خوش قلبی دشمنان خودرا به دوستانش تبدیل نمود و حتی در 

سختترین جنگها پس ازغلبه بردشمنان بعضاً آنان را به عالی ترین مقامها 

میگماشت.دربار ِ کریمخان زند یکی ازساده ترین دربارهای تمام تاریخ ِ 

سلاطین ایران بود چرا که برای حکومت خویش در هرشهر هفت عامل، 

مستوفی،وکیل الرّعایا،محصّص،کلانتر،نقیب ومحتسب داشت.

درحقیقت هرشهر مستقل از مرکز به امورات مردم میپرداخت. 

سخن درباب کارهای نیک کریمخان زیاداست.این حکایت درپایان  

دریچه ایست به عظمت روحی کسی که به جای نام پادشاه و قبله عالم 

ومقام عُظما ! نام وکیل الرّعایا برخود نهاد. 

روزی مردی با ناله و فریاد به دربار رفته وخواستار دیدار کریمخان گشت 

سربازان مانعش گشتند.فریاد ِمرد شدت یافته به حدی که وکیل الرعایاآگاه شد 

وعلت راپرسید؛پس ازگزارش ماموران" امر میکند تا مرد حضورش برسد 

وچنین شد..کریم خان پرسید:چه شده ،ای مرد که چنین ناله و فریاد میزنی؟ 

مرد با درشتی جواب داد:تمام اموالم را دزد برده و آه در بساطم نمانده!

کریمخان گفت:وقتی اموالت بردند تو کجا بودی؟مردگفت:در خواب!  

کریمخان گفت:خب چرا خوابیدی تا مالت ببرند؟  

مردگفت:خوابیدم به این خیال که تو بیداری!! 

وکیل الرعایا اندکی سکوت نموده و سپس دستور داد خسارت آن مرد از 

خزانه جبران کنند و در آخر چنین گفت: حق با اوست.ما باید بیدار باشیم.

کاش اندکی ازعِرق ملی ودینی کریمخان درنهادِ دولتمردانمان بود تا امروز

جرم،فساد،اعتیاد و فقر بر چهره زیبای این گربه ملوس چنگ نیانداخته 

و نزد دوست و دشمن سیمایش زشت و کریه جلوه نمایی نکندنگراناضطرابعصبانی

 اَللّهُمَّ غْن کُلَّ فَقیر

اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُریان

اَللّهُمَّ رُدَّ کُلّ غَریب

اَللّهُمَّ اقض ِدَینَ کُلّ مَدین
اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلِّ فاسِد ٍمِن اُمُور ِالْمُسْلِمینْ 

 

توکه آهسته میخوانی قنوت گریه هایت رامیان ربّنای سبزدستانت،دعایم کن

 

 پ.ن: لطفاً خواهش میکنم جوابیه ءکامنت آخر پست قبلی را بخونیدگریهنگران

روزنوشتهای روزه داری4

 

خارج از متن 

همه این روایت را خوب شنیدن که از قدیم میگن:خدا دو حالت هست که 

سخت به  بیچارگی آدمها خنده ش میگیره!! یکی وقتیکه بخواد به بنده ای 

عزّت بده و دیگران سعی در خوار کردن اون بنده خدا را داشته باشند و 

دیگری وقتیکه بخواد یکی را خوار و ذلیلش کنه و جماعتی زور الکی 

میزنند تا اون فلک زده را ببرند بالا بالاها  

اما روزنوشت امشب 

مردادماه جاری شبکه جام جم،برنامه جشن مخاطبانش را در نمایشگاه

بین المللی برگزار کرد.در آخر برنامه نوبت به سخنان جناب متکی 

(وزیرامورخارجه دولت فعلی)رسید. دست

او در باره ادبیات گفت و گفت تا رسید به اینجا که مورد نقدِ 

امشبم نیز هست!.ایشان با تکبرّ و فخر فروشی خاصی فرمودند که: 

من همیشه این شعر ازحافظ! را با خود زمزمه میکنم که میفرماید: 

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست 

این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست 

خب بابا جونااااخندهمگه بیکارید که برای 

امثال قاصدک سوژه درست میکنیدشیطان 

شمابهتره به همون جهانگردی تون بپردازید 

چون این شعر مال حافظ نیستنیشخند

فقط دربیت آخرش شاعراز حافظ نام بردهقهقهه

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست 
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست 
آن دختـــر چشم آبی گیسوی طلایی 
طناز سیه چشـم چو معشوقه من نیست 
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت 
هرگز به دل انگیــــزی ایران کهن نیست 
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی ست که در کلگری و نیس و پکن نیست 
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران 
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست 
آوارگی وخانه به دوشی چه بلاییست 
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست 
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ ؟!
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست 
اثر:دکتر خسروفرشید ورد 
پ.ن:لطفاَ دنبال ربط دلنوشته هام با ماه رمضان نباشید!.البته 
سعی ام اینه که بیشتر مخصوص این ماه بنویسم.اما خب منکه 
گفتم میخوام اینجا خودم باشم نه میرزابنویس دیگرانشیطان
وگرنه چه اجباری بود ترک غزل کرده و کوچ کنم به دیاری دیگرچشمکمغرور

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است 

 آری افطار رطب در رمضان مستحب است  

 

روز ماه رمضان زلف مَیفشان که فقیه 

میخورد روزه خود را به گمانش که شب است 

 

زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهند 

وین عجب نقطه خال تو که بالای لب است
 

یا رب این نقطه لب را که به بالا بنهاد 

نقطه هر جا غلط افتاد مکیدن ادب است 

 

التماس دعاتابعدیاعلی مدد