-
ایران من تنها تو بمان
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:33
ایران من… تنها …تو بمان دوباره می سازمت وطن اگرچه با جسم و جان خویش ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش چند روز اخیر کم نبودند دوستانی که گفتن چرا قاصدک شده ستاد تبلیغات میرحسین؟! خب وقتی رسانه ملّی و سرود و پرچم کشور عزیزمان علیرغم نص صریح قانون که منع کرده از اینها به نفع کاندیدا و جناح و جریان خاصی بهره...
-
دوباره میسازمت وطن
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:31
با رایت سبز نبوی آمده ایم با سید پاک علوی آمده ایم یک بار دگر به یاد دوران امام با میرحسین موسوی آمده ایم جناب آقای میرحسین موسوی نامزد محترم دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران. اجازه بده مثل سالیانی دور که هنوز از یاد انسانهای قدرشناس فراموش نگشته صدایت کنم.!. آقای موسوی...نه.!!!..میرحسین عزیز!!...من به تو...
-
ادب مرد به از دولت اوست
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:28
دوباره سبز بودن آرزو شد دوباره دست بداخلاق رو شد به چشم خویش ملت دید یکشب نجابت با وقاحت روبرو شد اینم تقدیم به اون دوست عزیز ونازنینی ! که اومد و برای من اظهار تأسف کرد.!. چکارکنم دیگه؟! وقتی دوستی نوازش کنه نمیتونم بی تفاوت بمونم.!. تأسف که بهتر از تهدیده!.سبز باشی دوست من!!..همیشه... رأی ما رأی به عشق است و وفا...
-
بدون شرح و عاجز از بیان مناظره هتاکانه
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:23
قلم - میرحسین موسوی پس از مناظره تلویزیونیاش در صدا و سیما در حالیکه حاضران میگفتند عالی بود بسیار خوب بود، خسته نباشید از استودیوی صدا و سیما بیرون آمد. به گزارش خبرنگار قلمنیوز، ازدحام خبرنگاران و عکاسان در لحظه خروج مهندس موسوی و احمدینژاد از استودیو چنان بود که حرکت را دشوار کرده بود ..... خبرنگار صدا و سیما...
-
خواهش میکنم رای ندهید!هرگز
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:19
قبل نوشت!:(۱)این قسمت هیچ ربطی به مبحث این مقال نداره.!! قبل نوشت!:(۲)فضا و آدمهای این نوشته وجودخارجی ندارند!!...هرگز...! کاملاْ براساس تخیّلات نویسنده میباشد! ازبس مدینه فاضله ندیده خب!!! زندگی گرمی دلهای بهم پیوسته ست تادر آن دوست نباشد همه درها بسته ست چندشب پیش داشتم میرفتم هیئت هفتگی مون که توخیابون صدای...
-
غروبهای بی خبری
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:15
...بازم غروب شد... غروب آدینه ای دیگر از راه رسید... دلم بد جوری گرفته... قاصدکی برام پیغام اورد... ولی ... اونم دلش پر از غم بود... اومد و رو شونه ام آروم نشست و گفت: شاید این جمعه بیاید...شاید...شاید... اینو که گفت منم در ِگوشش زمزمه ای کردم و سپردمش به دست باد... ای نامه که می روی به سویش ازجانب من ببوس رویش ***...
-
زیر سایه سار امن خدا
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:08
اِنـّـالِلّه وَ اِنـّـا اِلَـیـهِ الراجِعوُن رحلت عالم فرزانه"مرجع تقلیدشیعیان"روحانی ملکوتی حضرت آیت الله العظمی محمدتقی بهجت(ره) رابعموم شیعیان و بخصوص شاگردان و دوستداران آنمرحوم و کانونهای علمی و فرهنگی؛اعم از حوزویان و دانشگاهیان تسلیت وتعزیت عرض مینمایم... *قاصدک* عالم ؛ تابلوی نقاشی خدا ازمنظر و دریچه...
-
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:03
آی ملت !! آی جماعت " بارون ...بارون...بارون داره میاد!!! منم زیر بارون داشتم "خیس میشدم دوباره" ...کی صدا کرد منو...!!..کی صدا کرد؟!! برید لذّت ببرید...وقت برای کل کل زیاده.!! پس از بارن(1) دوستان "هرکس زیر بارون حرکات موزون انجام داد و زیر لب زمزمه کرد: کی صدا کرد منو؟کی صداکرد .!.منتظر عواقبش...
-
زیر باران باید رفت
جمعه 21 خردادماه سال 1389 22:00
از دیروز تا حالا عجب بارونی داره میاد...چه حالی میده زیر بارون رفتن و خیس شدن... قدیمآ فکر میکردم؛خدا بارون را میفرسته تا آدمها همگی باهم پاک بشن. گرچه بزرگ و بزرگتر شدیم"ولی هنوزم همون عقیده را دارم...اینهایی که میخونی"زبان حال خودمه.. میدونم که از لحاظ وزن وقافیه اصلا نمیشه بهش نمره داد.!.ولی حرف دله...
-
موج های شرمندگی
جمعه 21 خردادماه سال 1389 19:25
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست موج های شرمندگی !!! قراربودبنابه خواست دوستان؛خاطرات سفرکربلا"دلنوشته های آینده ام باشه"ولی هربار خبری مانعم گشت از نگاشتن آن خاطرات..اول بارخبر فوت ِبرادر و بعد از آن. رنجـنامهء یک دوست... صلاح را درآن دیدم که به جای کربلا"از کربلایی هابنویسم....
-
اگر غم لشگر انگیزد...
جمعه 21 خردادماه سال 1389 19:20
...پـلـّـه پـلـّـه تـا خـدا... ...ماه من غصه چرا؟... آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست ؛ گرم و آبی و پـُر از مهر به ما میخندد یا زمین را که دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت بلکه ازعاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید... و در آغاز بهار ؛ دشتی ازیاس سفید ؛ زیر پاهامان ریخت.. تا بگوید که...
-
ناگهان چقدر زود دیر می شود..
جمعه 21 خردادماه سال 1389 19:15
سلام قبل از باران:دیشب به یاد این شعر مرحوم قیصرامین پور افتادم: حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: وقت رفتن است بازهم همان حکایت همیشگی ! پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود آی...ناگهان... چقدر زود...دیر می شود... آری" ناگهان بانگ بر آمد که خواجه بــِمـُـرد...پس چه بهترکه: ...تا هستم و هست...
-
عجب رسمیه رسم زمونه
جمعه 21 خردادماه سال 1389 19:07
جمعه وقتی بعداز نوشتن و ارسال ِ پست ِ *نامه های آدینه*خواستم این دکلمه را از قاصدک بردارم؛تلفن به صدا در اومد وفمهیدم قسمت نبود عجب رسمیه رسم زمونه قصهء برگ و باد ِخزونه میرن آدمها از اونها فقط" خاطره هاشون به جا می مونه عادت داشتم که در حد توان همه روزه میزبان دوستانم درقاصدک باشم ولی دو روزه که از این توفیق بی...
-
قاصدک مستُ غزلخوان آمده...
جمعه 21 خردادماه سال 1389 18:55
سفر ِقاصدک به دیار عشق ومستی به پایان رسید و باز روز از نو و روزی از نو.. زبان قاصر و من عاجز از شرح آنچه در آن دیار دیدم و شنیدم... رفتم...چون خواست او بود...آمدم...بی آنکه میلی به بازگشتم باشد... در این مجال ، تنها ذکر این نکته را ضروری میدانم که بگویم: هرگز در هیچ منزلگاهی چیزی را از درگاه حیّ منان،برای خود طلب...
-
جمعه های نینوا
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:58
( جمعه هام نذر قدمهای مولای مهربانی ست ) باز هم جمعه و باز هم بیقرارى"و این بار بى تاب و بیقرار" آنهم در کربلا.. دیشب تو بین الحرمین و حرمین شریف"غوغایى بود غیرقابل توصیف. آخه همه اعتقاد دارند شبهاى جمعه کربلا"یک زائر مخصوص و دائمى داره" بـانوى بى نشان"فاطمه زهرا(س ) همه برسر و سینه زنان...
-
اگر نامهربان بودیم...
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:54
شاید این نوشتار؛ اولین وآخرین پستی باشه که در سال جدید در اینجا می نویسم.! بخاطر پاره ای از مشکلات ِسایت؛ وبنا بر احترام دوستان وبلاگی؛ مجبور به ( تعویض وبلاگ ) شدم که در مجالی دیگر به آن خواهم پرداخت. * * * * * سفر"همواره خاطره انگیز است" وچه نیکوست مسافر کوی دوست باشی"آن هم در بهاران" تقارن این...
-
آخرین جرعهء بادهء هشتادوهشت
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:45
سخن اول: مولای من گرچه بهار از راه رسید با لحظه های انتظار و بی تو بودن چه کنم؟!! هر آدینه میزبان شما با قاصدک آدینه ها الحمدلله که سال به پایان رسید و داریم وارد روز و روزگاری نو در سال ۸۹ میشویم این پست را بعنوان هدیه نا قابل نوروزی تقدیم تمام عزیزان و دوستانی میکنم که یک سال یاری ام دادند و مشوقی بودند بر ادامه راه...
-
مبارکباد،میلادرحمةللعالمین...
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:43
در روزگارانی که در سرزمین حجاز،مردان و زنان ستم دیده، قربانی وتحت سلطهءمثلث زر و زور و تزویربودند چه بسیاردخترانی که زنده به گور گشتند تابیرق جهل، بر فراز قبایل وحشی همچنان دراهتزاز باشد... آری! در چنین هنگامه ای وعده خداوند بر رمل و اسطرلاب چیره گشت وعابدِ نصرانی گواهی داد که: احمد به عرصه آمد درآن شب تمام بتهاسرنگون...
-
بدون شرح و عاجز از بیان
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:38
مطلب زیر عینا از سایت دکتر مهدی خزعلی فرزند آیت اله خزعلی گرفته شده (نقل مطلب الزاما به معنی تایید مطلب نیست) جانبازی در آتش و جانبازی در زنجیر ! دیروز با فرزندم محمد به عیادت پالیزدار رفتیم، در اتاقی بسیار محقر سه نگهبان زندان دور تخت او را گرفته و دو نگهبان در بخش مراقب بودند، نمی دانم این جانباز بسیجی چقدر خطرناک...
-
جمعه های پایانی
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:34
اَللّهُمَّ اغفِرِالمُسلِمینَ وَالمُسلِمات *باز جمعه و باز بیقراری* واین بار جمعهء آخر سال و یاد از دست رفته گان. به ایرانی و مسلمان بودن خود افتخار میکنم چرا که دین و آیین مان حتی در شادیها هم از بزرگان ویشکسوتانی که حقی بر گردنمان داشته و اکنون روی درنقاب خاک کشیده اند غافل نبوده و نیست...در این جمعهء آخر سال برای...
-
یادی از:مهدی سهیلی(دختر ِماه)...
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:30
رفت تنها آشنای بخت من رفت و با غم ها مرا تنها گذاشت چون نسیم تندپو از من گریخت آهوانه سر به صحراها گذاشت ماه را گفتم که:ماهِ من کجاست؟ گفت:هر شب روی در روی من است در دل شب هرکجا مهتاب هست ماهِ تو بازو به بازوی من است باغ را گفتم که : او را دیده ای؟ گفت : آری عطر این گلها از اوست لحظه ای در دامن گلها نشست نغمه ی جانبخش...
-
جمعه های غریبی و یتیمی
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:27
( جمعه هام نذر قدمهای مولای مهربانی ست ) درسالهایی دور و در غروبی غمبار وحزن انگیز،کودکی دبستانی،در راه بازگشت به خانه بود، که مورد تعارض وستم یکی از بچه های شرور محلّه قرار گرفت.. از آنجا که توان مبارزه اش نبود،با بُغضی در گلو راه خانه را درپیش گرفت.. یادش افتادکه چند روز پیشتر همون بچهءشرور مزاحم یکی ازدوستانش شده...
-
قاصدک کرب و بلا
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:18
بنام حضرت دوست اگـر کـه قسمتم بشه میخوام برم کرب وبلا واسـه زیــارت حـسیـن و سـاقـی کـرب وبلا ... مرغ دلـم دیـوونشه ، اسیـر دام و دونـشه می خواد بـره پر بکشه ، تـا آسمون کربلا می خوام بـرم نشونی از تـُربت زهرا بگیرم آخه شب جمعه میاد، زهرا به دشت کربـلا ... گـریه وزاری می کـنه، اون بیقراری می کنه فـدای بی قـراری هاش ،...
-
درس هایی از یوزارسیو
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:10
دیشب کارهای واجب تری داشتم،!،ولی توفیقی اجباری نصیب گشت ومانند خیل مشتاقان (سیما) نشستم پای روایت یوزارسیو!! نکاتی که در زیر می آید برداشت های شخصی است، میتونید مخالف باشید که در آن صورت هم برام قابل احترامه...!! درس هایی از یوزارسیو(یوسف پیامبر) (۱) عشق حقیقی! عشق هم اگه هست عشق زلیخا ست به خدای یوسف.!!!. یک عشق که...
-
حلول ماه ربیع الاول مبارک باد
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:08
بنام حضرت عشق حلول ماه ربیع الاول بر تمامی دوستان وبلاگی مبارک باد سر سبـزترین بــهــار تــقـدیم تــو بــاد آوای خـــوش هــزار تـــقـدیــم تــو بــاد گویند که لحظه ای ست روئیدن عشق آن لـحظه هـزار بــار تــقــدیـم تـو بــاد ایام بکام...یاعلی مدد
-
کبوتر حرم
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:05
اغنیاء مکه روند وفقرا سوی توآیند جان بقربان تو آقاکه تو حج فقرایی السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع) حقیقتش امشب بنا نداشتم پست جدیدی بذارم،ولی سرشب که ازشبکه سه مراسم خطبه خوانی شب شهادت ازحرم آقا امام رضا(ع)پخش شد،عجیب دلم هوای حرمش را کرد. همین دوماه پیش بود روزی مون زیارت مشهد الرضا شد.. نمیدونم چه سـّری درفضای...
-
یا محمد بار دیگر از حرا بیرون بیا
جمعه 21 خردادماه سال 1389 16:02
( یامحمـّد بار دیگر از حرا بیرون بیا پیغمبری کن) ایام رحلت بزرگ معماران هدایت انسانها،خاتم الانبیاءحضرت رسول اکرم(ص) کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) و نگین انگشتری کشور شیعه،علی بن موسی الرضا(ع) را به عموم دلدادگان نبوت وامامت تسلیت وتعزیت عرض مینمایم.* قاصدک *. یـا مـحـمـّـد (ص) ای غروب خسته گان غار حرایت یامحـمـّد(ص)...
-
پیشکش به مولای عشق
جمعه 21 خردادماه سال 1389 11:46
... جمعه هام نذر قدمهای مولای مهربانی ست ... سـاقی بـه من پـیمـانـه ای ، از بـاده نابم بده من ساغر ازکف داده ام خودساغروجامم بده ... این بغض مانده درگلو،بشکست ای آرام جان بـیمـار زار و خـسـتـه ام ، دارو و درمــانم بده ... گم کـرده راه خویش را دراین شب تار وسیاه ای شـمع بــزم انـجـُـمن،شـمع فـروزانـم بده ... انـدر...
-
جمعه های سرخابی
جمعه 21 خردادماه سال 1389 11:42
استادیوم آزادی جمع زیادی از جـَوونای این آب وخاک را که از شهرهای دور ونزدیک اومدند، در یکشب سردزمستانی جهت بازی دو تیم پرسپولیس و استقلال ،دورخودش جمع کرده.. همه منتظرندومشتاق که زودترصبح بشه..همه میدونن این انتظار واشتیاق را پایانی هست.. فردای اون روز همه شون حاجت روا میشن..!!! دوتیم پرسپولیس و استقلال ( عزیزدردونه...
-
برگ نوشته ای از آن ایام
جمعه 21 خردادماه سال 1389 11:38
نامه آخرشب داشتم پیاده از هیئت میومدم خونه. سریه چهارراه صدای ضبط ماشینی توجهم راجلب کرد. دوتا جوون سرنشین ماشینی بودند که مجهز بود به سیستم صوتی آنچنانی.! از اونایی که بقول نسل سومی ها !! فاز میده وباهاش فضا رومیترکونند!! جالب از اون جهت که مـُراعات اربعین را کرده بودن وبجای اون خواننده ها این حاج سعیدحدادیان بودکه...