روزنوشتهای روزه داری13

السّلام ای روزه داران السّلامعاشقان مخلص ماه صیام 

 قبل ازهرکلامی"قول داده بودم اگر خبری را غفلتاً اینجا نقل کردم و صحّت نداشت حتما بیام و عذر بخوام..در باب آپ چندشب پیش.متاسفانه منابعی که ازشون استفاده کرده بودم بی هیچ توضیحی خبر را ویرایش کردند اما اصل خبر مورد تایید همگان است.فقط اندکی ازمحتوا دستکاری شده.

لذا از همینجا فقط بخاطر اون قسمت از پست که مربوط به ساز با دهان بود ازهمگی عذرمیخوام.اما اصل خبر هنوز پابرجاست.ازجمله نقل قول جناب افتخاری:آقای احمدی نژاد شما چشم امید شش میلیارد مردم جهانید!. 

تاحالاحتماً سوارآسانسورشدید.وقتی تنها سوار بشید احیاناً تو آیینه داخل کابین نگاهی به جمال خودت انداختی و شکمتم دادی تو وحال کردی از این تیپی که داری و برا شیطنت،زبون درازی هم کردی امّا یهویی نگاهت میفته به نوشتۀ تابلویی:

 این مکان مجهز به سیستم دوربین مداربسته میباشد 

پاک، وا میری..ازخودت خجالت میکشی..تا درب آسانسور باز میشه سریع میزنی بیرون و پشت سرت را هم نگاه نمیکنی اما برای ابد یادت میمونه که توآسانسور حتی اگر دوربین نداره باید مثل بچه مثبتها بود و منتظرتا رسیدن به مقصد.هیچ خطایی هم محاله ازت سربزنه. 

کاش میشد دورتا دور کره زمین یه نوشته متحرک میزدن که: 

 کره زمین مجهز به سیستم دوربین مداربسته میباشد 

نمیدونم چرا ما آدمها باید همیشه بهمون متذکـّر بشن وگرنه زود غافل شده و به خودمون هم زبون درازی میکنیم چه برسه به دیگران..خب اون تابلونوشته هست فقط ما نمی بینیمش اما چه بسا بزرگانی که همیشه هم خودشون دیدند و هم به دیگران گوشزد کردندکه: مواظب باش..زیر نظری هاااااا

امام خمینی(ره):عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید 

ختم کلام امشب:خداوندا شتر دیدی ندیدی...ممنونتم  

پ.ن:غروب داشتم آماده میشدم برم باشگاه.گفتم یه زنگ بزنم به دوستم و ببینم امروز چه ساعتی مسابقه داریم که حرفی زد پاک ازباشگاه و مسابقه بریدم. 

گفت:مگه خبرنداری؟؟؟.. 

گفتم :نه.چی شده؟؟ 

گفت:آقامیرهاشمی مُرد!!. 

گفتم.نه باباااااااااااااااااا.مُـربّـی مون؟؟ 

گفت:امروز ورزشگاه امجدیه تشییع جنازه بودیم.. 

گفتم:مگه میشه؟؟.درسته که سی و اندی سال سن داشت اماهنوز ازدواج نکرده بود. 

بعد خودم متوجه بی معنی بودن حرفم شدم.. 

آقای سیدمسعودمیرهاشمی.ازمعدود دفعاتیه که به نام صدات میکنم.ببخش.آخه توباشگاه علیرغم اینکه اکثرقریب به اتفاق بچه ها ازلحاظ سنی ازشما بزرگتربودند اما همیشه همه ؛آقا ، صداتون میکردند.تو این مدت خیلی چیزا ازت یادگرفتم و همیشه مدیونتم.خدا رحمتت کنه. 

زندگی بسیار کوتاه است. چه هفتاد سال عمر کرده باشی، 

چه بیست سال.روزها را که جمع بزنی، دو روزی بیش نیست: 

 ناگهان بانگ برآمد که خواجه مُرد

  

کوله بارت بربند
شاید این چند سحر، فرصت آخرباشد
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا را
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم 

ای سبکبال 

در این راه شگرف 

در دعای سحرت 

در مناجات خدایی شدنت
هرگز از یاد مبر 

من ِجا مانده بسی محتاجم  

فقدان مربّی با اخلاق تیم بسکتبال با ویلچر جانبازان
مرحوم سیدمسعود میرهاشمی را به خانواده آنمرحوم و 
عموم دوستان جانباز و ورزشکار تسلیت عرض مینمایم.
قاصدک 

عذر میخوام اگرخاطرتون مکدّر شد.التماس دعا.یاعلی مدد

نظرات 38 + ارسال نظر
قاصدک..خودم دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ب.ظ

سلام برهمگی
آپ را نوشته بودم که اون خبر را شنیدم.
برا همین دو کار میتونستم بکنم.یا منصرف بشم از این دلنوشته و یا اینکه استثنائاْ برعکس همیشه که برای بهتر رسانیدن منظور از شکلکها مدد میگیرم این کار را نکنم.
به هرحال.نمیدونم چرا لازم دونستم بیام این توضیح را بدم.
باقی بقایتان..التماس دعا..یاعلی مدد

مریم دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ

سلام قاصدک عزیز
تسلیت می گم
خدا رحمتشون کنه . روحشون شاد
چقدر غیر منتظره و غافلگیر کننده !
باور کنید حال و روزتون رو می فهمم چون خودم همین چند روز پیش همین شرایط رو داشتم .
مثل این که نوبت منه که اون کامنتی رو که شما برای فوت همسر همکارم نوشتید به خودتون برگردونم
چقدر جوون بودند ...ننوشتید چرا فوت کردند ؟
ازخداوند بزرگ برای مرحوم میرهاشمی، طلب آمرزش و برای بازماندگان طلب صبر می کنم .

ممنون خانوم معلم.اما من جواب خودمو چندخط پایینتر دادم که.
تازه.درعمل هم هنگام مرگ برادرم ثابت کردم که مرگ حقه و ناگزیریم بپذیریم.
والله اینقدر برام عجیب بود که نپرسیدم چرا فوت کردند.؟
عجیب هم این بود برم که ایشون هنوز ازدواج نکرده بودند.اما مربی خوبی بودند.خدا رحمتشون کنه.چهارشنبه بجای باشگاه میریم مراسم ختم.الان مسیج دادند.ممنون از لطف و مرحمتتون.تابعد یاعلی مدد

مریم دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ب.ظ

حالمون حسابی گرفته شد
می خواستم کلی سر به سرتون بذارم برای اون لکه کذایی !
خب دیگه کاریش نمی شه کرد ... به قول مرحوم قیصر امین پدر " تا نگاه می کنی وقت رفتن است ... "
راستی شنیدید امروز مهین شهابی هم فوت کرد
روحشون شاد

اون لکه اگر نبود که خیلی خوب بود
دنیا همینه..حاصل جمع لبخند و اشک=دنیا
الان داشتم اپ میکردم(ویرایش)ازاخبارشنیدم.خدا ایشونم رحمت کنه.
خانوم معلم.راحت باشید چون به همه گفتم که برای غمها و غصه هام زیاد وقت نمیذارم چون زیاد وقت نداریمقال القاصدک بود

شاپرک دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام ...عبادت هاتون قبول حق...

عای سیزدهم ماه مبارک رمضان در قالب شعر


ای که هستی موجد افراد ناس
هم دهی روزی به هر، حق ناشناس

هم کنی مومن ز آب دین نظیف
بر تنش از علم پوشانی لباس

کن تو ما را پاک و طاهر این زمان
از کثافت ها و چرک و اختلاس

شستشو فرما به آب فضل خویش
آن نجاست ها که ناید در قیاس

چرک های ظاهر و باطن همه
تا نگوید عقل بر ما لا مساس

هم بگردان میل ما بر آنچه شد
بهر ما تقدیر بی خوف و هراس

کن موفق بهر تقوا حال ما
اندر این شهر شریف خوش اساس

خوش به حال متقین با عمل
در شبان تار خالی از نعاس

صحبت خوبان الهی کن نصیب
تا کنم از فیض ایشان اقتباس

حق عون و یاریت در هر زمان
ای تو نور چشم مسکینان ناس

امروز، سیزدهمین روز رمضان است. و توسعادتمندتر از دیگرانى، اگر از آلودگى پاک شوى و بر مقدراتت‏شکیبایى ورزى، اگر پرهیزکار باشى و همزبانى با نیکان را برگزینى.

التماس دعا

تشکر از لطف مدامتون.
انشاالله جزای خیر بگیرید.البته تاحدودی هم گرفتید دیگه.مگه نه؟؟؟

سلیمون دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ

سام علیک مرشد اول همه باس بگم که با این گوفتت موافقم اوس کریم هر چی دید ندید بگیر
بت بهت تسلیت میگم انشالله روحش شاد
برقرار باشی
زت زیاد

زنده باشی داش سلیمون عزیز.
انشاالله که ندید بگیرند.
غم نبینی و ایامت به کام.یاعلی مدد

شاپرک دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام مهربان...

اول خدمتتون تسلیت میگم ...واقعا برام به عین مسلم شد که مرگ در کمین انسان است و فرصت ها کم...!شاید همین فردا ...!!
باز هنگام جدایی در رسید
سینه ها لرزان شد و دلها شکست
خنده ها در لرزش لب ها گریخت
اشکها بر روی رویاها نشست
چشم جان من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه او دوید
نسترن ها سر به زیر انداختند
ماه را ابری به کام خود کشید

برای مربی عزیزت طلب مغفرت از خدای بزرگ دارم وبرای بازماندگان صبر وشکیبایی...روحش شاد و قریت رحمت الهی

ممنون..خدا رحمت کنه جمیع اموات و همچنین پدر گرامیتون را.
شایدم به فردا نرسه.!.یه حدیثی هست که دقیقش را یادم نیست اما مضمونش اینه که:چنان زندگی کن که انگار همین فردا عازم دیار باقی هستی و چنان برای زندگی بکوش که تو گویی سالها مقیم این دیاری!
انشاالله که همیشه سلامت و برقرار باشید..یاعلی مدد

مریم دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ

قاصدک جان می دونم که شما چه روحیه ی خوبی دارید
از نظر من شما مصداق این حدیث حضرت علی علیه السلام هستید :
مومن ، شادیش در چهره اش است و اندوهش در دلش
یادتونه یک روز براتون نوشتم خیلی دلشوره داشتم ولی وقتی کامنت تون ور خوندم آرامش پیدا کردم ؟
خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما دارم .

اختیار دارین خانوم معلم عزیز.خدا کنه مصداق اون روایت مولا باشیم.
بله خب.من معمولا میگم غمهام مال خودم.هذیونهام مال شما.!
گریزی هم نیست.مجبورید بشنوید.!
شرمنده میفرمایید.منم بابت دوستان دل آگاهی که دارم خداراشاکرم.

شاپرک دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ

واما خوشحالم از اینکه میبینم خبر کذب و طنز پست پیشین رو هم اعلام کردید...

از این دست خبر های دست کاری شده و سرکارگذاری ملت کم نبوده و نیست...! متاسفانه!!

امان از این تکنولوژی های دست وپاگیر و مچگیر..!!!به قولی ضایع بازار

دقیقا همینطوره قاصدک ...همیشه برای خوب بودن باید
یا اجباردر کار باشه یا رودربایستی..!! چرا ؟ الله اعلم !!

تصویر متحرک زیبایی برگزیدی..

بازم بهت تسلیت میگم
در پناه خالق مهرو عشق

اما خبر همه ش کذب نبوده.زیاد ذوق نکنید.مواظب پله ها باشید خب!!!
ممنون از دقت نظرتون.زنده باشید و سلامت.تابعد..یاعلی مدد

مریم دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ

در آیه ی 14 سوره ی علق آمده :
«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری»
آیا نمی داند که خدا او را می بیند؟
در احادیث آمده خدا از نیت های ما هم باخبره پس ما ، نه تنها باید مراقب اعمالمون باشیم بلکه باید افکارمون رو هم کنترل کنیم
و این حدیث هم از حضرت محمد ( ص) هست :
"اعبد اللّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک‌؛ خدا را آن چنان عبادت کن که گویی او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را به خوبی می‌بیند."
( بحارالانوار، علامه مجلسی‌؛ ج 69، ص 279)

قاصدک جان چون عالم محضر خداست می خوام
به یک گناه اعتراف کنم تا روز قیامت جلومو نگیری ! (شکلک شرمندگی خفن ! )
همین امشب این عکس قشنگتون رو دزدیدم !
همین که داره با قلم می نویسه :
الا بذکرالله تطمئن القلوب
باور نمی کنید ؟
برید تو وبلاگ مدرسه ببینیدش !
چه کار کنم وقتی شما پول منبرهای منو نمی دید من مجبور می شم اینجوری باهاتون تسویه حساب کنم !

خب من فکر کردم لااقل ماه رمضانیه فی سبیل الله کار میکنید!
نگو که ..هیچی.دیشب گفتم.!
خب الان من مثلا مکدرم!.باید سنگین و مرتب بشینم بقیه بیان تسلیت بگن!!.اون متحرک هم دست مزد این چند شبتون.زاویه هم داره هاااا

پرستو دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://sekanjabin1.blogfa.com/

سلام دوست گرامی
اول از همه تسلیت می گم خدمتتون . خدا رحمتشون کنه .
و بعدش بهتون تبریک میگم، به خاطر روحیه ی خوبتون .
امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشید .
من همیشه شرمنده ی محبت های شما هستم و به داشتن دوست خوبی چون شما، افتخار می کنم .
شاد و پرانرژی باشید .

زنده باشید.ممنون.خب گفتم که:زندگی یعنی همین غم و غصه ها و وسطشم اگر مجالی بود برا لبخندی
اختیار دارین..تموم دلخوشی من از رهگذر وبنویسی دوستانی چون شما هستند ولاغیر.سلامت باشید.یاعلی مدد

سکوت سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://http:/

سلام وعرض ادب
باارزوی قبولی طاعات برای تمامی دوستان محترمی که اینجاهستند

درگذشت مربیتونو تسلیت میگم انشالله تو همین شبهای عزیز مهمان خانه ی علی ع باشند

میدونین من هرچی نزدیکتر میشیم به شبای قدر دلم یه جوری میشه
دائم دارم به این فکر میکنم خدایا یعنی پارسال اسممون خط خورده ؟یانه هنوز هستیم واسه قدر امسال ؟خدایا یعنی چی هست تو نامه ی اعمالمون ؟یعنی همه ی بدیهامو نوشتی ؟تو این شبها بیشتر فکر میکنم به اعمالم وکارهام . ماشالله الان دیگه کار دیگه ای هم که ندارم روزی 12 تا 14 ساعت که خوابم چون روزه میگیرم باقیشم که بیدارم یا دارم میخورم یا دارم سربه سر خلق الله میذارم . ولی اون زمانی که میخوابم تا خوابم ببره خیلی فکر میکنم .به همه چی !
مخصوصا اگر بشنوم تو این شبها یکی به رحمت خدا رفته فکرم مغشوش تر میشه . هی میگم ای دل غافل ببین فلانی تا قدر امسال نرسید .یعنی من میرسم ؟

راستش این چند شب میومدم وبتون ولی اولا حسش نبود کامنت بدم دوما دیدم ماشالله همه فضلا جمعند من هیچی ندارم بگم که مستفیضتون کنم . سوما اینکه مگه میشه عروس جایی بره که دوتا مادرشوهرش جفتشون حی وحاضر بشند یهویییکیشون باشه دست وپاش میلرزه تا بره چه برسه به جفتشون .
سلام علیکم مریم خانوم ارادتمندیم
وعلیکم السلام شاپرک جان عزیز بیشتر ارادتمندیم

ازاین دوربین مداربسته هم یه داستان واقعی دارم ولی مناسب وبلاگ وحضور انورتان نیست اصلا قابل ذکر نیستوگرنه دریغ نمیکردم ومیگفتم
راستی منم اون قاب پایینو سیو کردم داشته باشم شاید روزی وب مدرسه زدیم میبریم کیفشو میکنیم نشونتون هم نمیدیم

راستی دلیل عمده ای که من امشب اینجام میدونین چیه؟؟بگم ؟بگم ؟بگم؟؟نه نمیگم
بگم ؟
باشه حالا که اصرار دارین میگم
این دعای روز سیزدهم توش نوشته هم نشینی با صالحان ونیکان درست ؟؟اهان نه متوجه نشدین .بذارین درست بگم . من اومدم امشب اینجا تنها وتنها به این دلیل که شمارا به توفیقات نائل کنم ولاغیر
خب دیگه کافیه یه خورده از توفیقات را میذاریم واسه شب دیگه .
ساقی بده جام می ناب را
تابزنم بانگ خداحافظی را

التماس دعا از جمع مومنین ومومنات
شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون

سکوت گرامی.ممنون از حضورت و تشکر از یادآوری نکات زیبا و بجات!
انشاالله که قدرشبهای قدر را بدانیم البته اگر بمانیم.
خب.خواب هم عبادته.خوش بحالتون که عبادتون لااقل بیشترازمنه.!
کاش داستان دوربین مداربسته را میگفتی.چون من خودم تو آسانسور که سوار میشدم همین کارها را میکردم که دیدی
اره خب.سال گذشته هم این صالحان هرشب توفیق زیارت را نصیبمون میکردند.ممنون
اما در مورد می ناب.من خلف وعده نکردم و دوبیتی مورد نظر را مخصوص تون نوشتم تو یکی ازهمین شبها.اگر ندیدید بعدا بازم میذارم.
اجازه هست بگم شعر پایانی تون وزن نداره؟!!البته مصرع دوم!
زنده باشی و سلامت تا بعد یاعلی مدد

سکوت سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ق.ظ

شاپرک جون کو جمله ی پایانی خوکشلت ؟؟ مراقب پله های پشت سرمون باشیم واینا ؟؟
سلیقه هم سلیقه ی سکوت بانو این جمله ی پایانی منو داشته باشین
نه جون سکوت داشته باشین
عالم وادم دوستش دارن
عینهو علامت میتی کمان اینم شده علامت من

ولی بدون شوخی من اون جمله ی پایانی تو نو دوست داشتم
یه جمله ی دیگه یکی دیگه ازدوستام دارن اینجوریه "مراقب داشته هامون باشیم" اونم دوستش دارم

خب دیگه فکر نکنم عرضی باشه طولی هم نداریم دیگه بیشترازاین طولی بشیم اون وقت دیگه بستکبالیستها هم نمیتونن برای ما کاری بکنن

خب بااجازه ی خلق الله
شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون

من هرچی این کامنت را خوندم حتی اندازه یه کلمه هم ندیدم مخاطبش باشم برا همین مسلم میدونم که اشتباهی ارسال شده
خب جمله پایانی خودمم خیلی خوبهببین:
زنده باشی و سلامت..تا بعد..یاعلی مدد

سکوت سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ

اون شعر نبود که گذاشتم
همینجوری فی البداهه یه چیزی بلغور کردم
در مورد اون شعرم باید بگم خوندمش ممنون
در مورد کامنت شاپرک جونم همینجا جاش بود اخه دیدم تغییر جمله پایانی دادن نه که بحثشو خونده بودم گفتم پز جمله پایانی خودمو بدم

التماس دعا
مارفتیم بخوابیم دیگه
شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون

خداییش ببین چقدر امشب همنشینتون شدم اونم مجانی من فقط برای رضای خدا این کارو انجام تنها فی سبیل الله ولاغیر

ممنون از رجوع دوباره تون..این برگشت باعث شد یادم بیفته که درمورد عکس و مدرسه و فی سبیل الله چیزی نگفتم
البته خانوم معلم خب یه چندتایی قدمک! برداشتن و بعدش پولشو خواستن ازممنظورم همون احادیث و ایناست .اما غافل ازاینکه اصولا من برای دین پول نمیدم و ایشونم نمیگیرند الا لای پاکت!!
اونم که ندادم و با همین ذکرالله الاکبر سر و تهش را هم اوردم!!
ازاین رهگذر نمیدی هم عاید شما شد.مفت چنگتون.چون خودمم سرقتش کرده بودم.!.فقط فرقش اینه که الان اگرمن هوس کنم ازسایت میزبانم حذفش کنم هر دوتون با توپ و تشر میایید سراغم..!
راستی.یادم رفت به خانوم معلم هم بگم شانس اوردید کد هایلایت ممنوع را برداشتم وگرنه محال بود بتونید سرقت کنید
ماه رمضان و فی سبیل الله.. گفتم اشکال نداره.بردارید و حالشو ببرید!!

سمانه سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ق.ظ

سلام عموقاصدکی عزیززززززززززززززززززززززز

من غزل قاصدکم براتون کامنت دادم.. و برگشتم دیدم تو دیارتونم گذاشتید همین پست رو...

بنابراین مجددا.. عمو به شما و همه دوستای ورزشکارتون تسلیت گفته و ایشالله خدا به خانوادشون و مخصوصا مادرشون صبر بده..
خدا میدونه الان چی میکشه ..



ممنون.اما من چندوقت بود غزل را میخواستم یه اپ بذارم بنا به همون دلیل رفتنم از اون دیار.اما همش میگفتم چی بذارم که امشب رفتم اینو اونجا گذاشتم.اما اول اینجا آپ کردم که.شما برعکس عمل کردی
خدا جمیع اموات را رحمت کنه و به خانواده شون هم صبر عطا نماید که سخته داغ عزیز دیدن

سمانه سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ق.ظ

عمو اینو بابام داده بنویسن.. یه قاب گندش کرده زده جلو چشممنون..

یکی از سخنای امام علی(ع)

بگذارید و بگذرید......
ببینید و دل نبندید......
چشم بیندازید و دل نبازید ......
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت .......

خب گفتم اینم یه جورایی به پستتون ربط داره دیگه

با پای شکسته رفتم دوباره نگاش کردماااااااااااااااااااا

کامنتم ویژه حساب میشه ها

تازشم فی سبیل الله هم هست.. مثل خانوم معلم که شبی صد تومن کاسبی نمیکنم

ممنونننننننن..لطف کردی.اونم با این پای شکسته ت
کشتی ما را با این پاتیه مو برداشته پات روزی سیصد بار میگی با همین پام رفتم هاااااااا..با همین پام کامنت دادم هاااااااااااااااااااااا
چی شده همه پول میخوان؟؟اونم با زاویه؟؟؟
خب مگه من کامنتهامو از جوب آب پیدا میکنم؟؟؟
پول اونا را هم حساب کن پس

سمانه سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ق.ظ

راستی عمو دیدین من همون روز گفتم این خیلی بچه بازیهههههههههههههههه غیر ممکنههههههههههههه



این وصله ها به استادافتخاری نمی چسبه

خب برا اونم که دوست بنفش براتون نوشته بود و به نظر منم خیلی منطقی بود..دلایلش
دیگم برا این موضوع هیچی نمیگم .. تمامممممممممممم

ببین.خصوصی در موردش حرف زدیم و حرفهای منم قبول کردی
تازشم.خب استادتون فقط همون قسمتش دروغ بود.منم که عذر خواستم
اما بقیه ش پابرجاست کماکان

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ق.ظ

صلواتی، ارژنگ داودی را در چهلمین روز اعتصاب غذا مورد محاکمه قرار داد

قاضی به ابراز احساسات همسر داودی خندید!!
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" زندانی سیاسی ارژنگ داودی که در شرایط بسیار حاد جسمی بسر می برد صبح امروز در شعبه 15 دادگاه انقلاب توسط صلواتی مورد محاکمه قرار گرفت.روز یکشنبه 31 مرداد ماه در حالی که آقای داودی در چهلمین روز اعتصاب غذای خود بسر می برد و در شرایط حاد و خطرناک جسمی بسر می برد و به سختی قادر به راه رفتن بود به شعبه 15 دادگاه انقلاب برده شد و توسط صلواتی رئیس دادگاه فرمایشی مورد محاکمه قرار گرفت.

زندانی سیاسی ارژنگ داودی بنابه گفته همسرش وزن او به نصف کاهش یافته است و دچار افت فشار خون و ضعف شدید جسمی شده است. اما همانند کوهی استوار و با روحیه ای بسیار بالایی تمام تلاش خود را بکار می برد که با پای خود و بدون کمک دیگران به درون دادگاه وارد شود.

صلواتی رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب علیرغم اینکه چهره آقای دادودی عیان بود که در شرایط حاد جسمی بسر می برد سعی می کرد که وانمود نماید که از اعتصاب غذای چهل روزه اواطلاعی ندارد و به محاکمه ضد بشری او ادامه دهد. آقای داودی در حین برگزاری دادگاه خروشید و بر حق کشی و بی عدالتی با صدای رسا و بلند صحبت می کرد . تنین صدای آقای داودی باعث شده بود که صلواتی و نماینده دادستان درجای خود میخکوب شوند و نتوانند واکنشی از خود نشان دهند.

وقتی که زندانی سیاسی ارژنگ داودی نسبت به پلمپ منزل و فروش آن توسط حسن زارع دهنوی متهم اردوگاه مرگ کهریزک پرسید ،صلواتی پاسخ داد این یک مسئله پیچیده حقوقی است که به من ربطی ندارد.آقای داودی در جواب صلواتی گفت: در این کشور نه قانونی و نه دادرسی وجود دارد. در جلسه امروز دادگاه آقای دادخواه حاضر شد و از موکل خود دفاع نمود و خواستار برائت موکل خود شد .

زندانی سیاسی ارژنگ دادودی پس از 3 سال به تعویق افتادن دادگاه که توسط صلواتی صورت می گرفت و از شیوهای غیر انسانی این فرد است که علیه زندانیان سیاسی بکار می برد. بالاخره امروز را برای محاکمه آقای داودی انتخاب کرده بود و فکر می کرد با شرایط سخت جسمی که او دارد می تواند به خواسته خود برسد که بتواند زندانیان سیاسی را تحقیر کند.

اتهاماتی که به آقای داودی نسبت داده شده بود توهین به مقدسات و توهین به رهبری بود.خانواده آقای داودی از انتقال آقای داودی به دادگاه مطلع نبودند و در آخرین لحظات متوجه این مسئله شدند و خود را به دادگاه انقلاب رساندند.به خانواده آقای داودی اجازه حضور در دادگاه داده نشد ولی در پایان جلسه دادگاه که تا ساعت 12:30 ادامه داشت با او ملاقات نمودند.

هنگامی که خانم داودی شاهد وضعیت وشرایط حاد جسمی همسرش بود. نتوانست بر احساسات خود غلبه کند.اما صلواتی و نماینده دادستان که به نظر می آید از انسانیتی تهی شده اند نسبت به ابراز احساسات انسانی خانم داودی شروع به خندیدند نمودند تا به خیال خام خودشان آنها را مورد تحقیر قرار دهند.کسی که نام قاضی بر خود نهاده است علاوه بر صدور احکام ضد بشری اعدام و محکومیتهای سنگین اینگونه نسبت به عواطف و احساسات خانوادگی زندانیان سیاسی واکنش نشان میدهد.

زندانی سیاسی ارژنگ داودی که در بند 3 معروف به بند کارگری زندان گوهردشت کرج زندانی می باشد در تاریخ 23 تیرماه در اعتراض به شرایط و محدودیتهای غیر انسانی وادار به اعتصاب غذا شد.آقای داودی خواستار احقاق حقوق اولیه خود مانند؛پایان دادن به لغو ملاقات و ممنوع تماس بودن با خانواده اش/رسیدگی پزشکی به وضعیت جسمی اش/پایان دادن به تصرف منزل شخصی و آوارگی خانواده اش و رسیدگی به شکایتی که علیه علی حاج کاظم رئیس زندان گوهردشت نموده است می باشد.

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ق.ظ

مادر ارسلان ابدی: دادستان قول مرخصی فرزندم را داده بود و من هنوز منتظرم


مادر ارسلان ابدی از بازداشت شدگان حوادث روز عاشورا با گلایه از دادستان تهران مبنی بر عدم عمل به قولش گفت: دادستان تهران به بنده قول داده بود که فرزندم را بعد از ماه ها اسارت از زندان مرخص کند و من به حرف دادستان تهران مبنی بر مرخصی فرزندم اطمینان کردم و همچنان منتظر هستم که وی به وعده هایش عمل کند.

بنا به گزارش های رسیده به جرس، وی همچنین از عدم مصاحبه خود با رسانه های مختلف در خصوص وضعیت فرزندش سخن گفت و افزود دادستان تهران قول مکرر داده که در صورت سکوت در مورد ارسلان و جلوگیری کردن از رسانه ای شدنش وی را از زندان مرخص کند قابل ذکر است که در این مدت تماس های مکرری از رسانه های مختلف با خانم ابدی صورت گرفته که ایشان تاکنون از مصاحبه و رسانه ای کردن پرونده ارسلان خودداری کرده بود.

ارسلان ابدی که از بازداشت شدگان حوادث روز عاشورا است در ابتدا توسط دادگاه بدوی در شعبه‌ ۱۵ دادگاه انقلاب، به ۹ سال و نیم حبس محکوم شده و پس از درخواست تجدیدنظر خواهی، این حکم توسط شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب به ۶ سال حبس تعزیری تقلیل یافت.

کیفرخواست ارسلان ابدی ابتدا "محاربه" و "فساد فی‌ الارض" عنوان شده بود که پس از چندی با توجه به فشار افکار عمومی و برخی از مسئولین، این کیفرخواست تغییر کرد. این دانشجو از روز عاشورای سال گذشته تاکنون در بند ٣۵٠ زندان اوین به سر می برد و از مرخصی استفاده نکرده است.

خانواده ابدی بعد از درخواست مرخصی با مخالفت وزارت اطلاعات در این خصوص مواجه شده اند با این وجود اعضای خانواده ابدی بسیار امیدوارند که با آغاز ماه مبارک رمضان با مرخصی فرزندشان موافقت شود.

همچنین اخبار مختلف از داخل زندان اوین حاکیست که شرایط روحی و جسمی ارسلان ابدی در بند 350 بسیار نامناسب بوده و وی که در آستانه نهمین ماه دستگیری و بازداشت خود به سر می برد در شرایط روحی و جسمی بدی به سر می برد. پیش از این نیز اخباری مبنی بر فشار بر خانواده ابدی با دستگیری همسر و دو خواهر وی منتشر شده بود.

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ق.ظ

برادر امیرجوادی فر: ما منتظر برگزاری دادگاه قضات تعلیق شده هستیم

برادر امیر جوادی فر، یکی از قربانیان کهریزک با تاکید بر اینکه پیش تر شکایت خود را از عاملین کهریزک عموما و قاضی مرتضوی خصوصا اعلام کرده اند خواستار محاکمه ی قضات خاطی، شد.بابک جوادی فر، در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام کرد که این حکم به طور رسمی به ایشان ابلاغ نشده است و وی نیز ار طریق خبرگزاری ها آن را شنیده و دنبال کرده است.

وی در رابطه با نقش موثر قاضی مرتضوی در مورد فجایع رخ داده با اشاره به گزارش منتشر شده از سوی مجلس شورای اسلامی و پرونده ی سه هزار صفحه ای که در دادگاه انتظامی بررسی شد، گفت:

"نقش قاضی مرتضوی در رابطه با انتقال بازداشت شدگان به کهریزک محرز شده و ما نیز شکایت خود را از وی به صورت رسمی اعلام کرده ایم. بر همین اساس قاعدتا بایستی یکی از سه نفری که حکم تعلیق گرفته است دادستان وقت تهران باشد."برادر امیر جوادی فر در ادامه و طبق قانون خواستار محاکمه و مجازات تمام کسانی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم در این مسئله مشارکت داشته و دخیل بودند شد.

آقای جوادی فر در پاسخ سوال گزارشگر هرانا مبنی بر اینکه آیا ایشان تمایلی به پیگیری این مسئله از طریق دادگاه های بین المللی دارند اظهار امیدواری کرد که باتوجه به افشاگری های صورت گرفته و علنی شدن شهادت سه تن از بهترین فرزندان این سرزمین، عاملین مجازات شوند تا هیچ گاه نیاز به پیگیری از طریق دادگاه های بین المللی وجود نداشته باشد.

بابک جوادی فر با تاکید بر عمل پیشگیرانه در رابطه با جنایات صورت گرفته در بازداشتگاه(سوله) کهریزک گفت: "امیدواریم مجازات های در نظر گرفته برای مسببین این جنایات باعث جلوگیری از تکرار موارد مشابه شود و به توجه به اینکه بنده اولیای دم نیز نیستم اما به شخصه معتقد هستم که حتی اعدام یک یا دو نفر نیز قابلیت جلوگیری را ندارد."

وی در پایان نیز تاکید کرد: " ما هم چنان نیز امیدوار هستیم که در چهارچوب قانون به کلیه ی اتهامات ریز و درشت کسانی که به هر نحو در مسئله ی کهریزک نقش داشتند رسیدگی شود"لازم به ذکر است که صالح نیک بخت، وکیل خانواده امیر جوادی‌فر، با بیان این خبر گفته است: پس از تعلیق این قضات، تمامی شاکیان این افراد می توانند با مراجعه به داسرای کارکنان دولت، شکایت خود را از این قضات، مطرح و پیگیری کنند.وی هم چنین اعلام کرد که پرونده کهریزک با پایان مدت اعتراض متهمان، به دیوان عالی کشور ارجاع شده است.

مهتاب سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:05 ق.ظ http://parande-man.blogsky.com/

سلام و شبتان بخیر

امشب برای آپ مطلبم بیدار ماندم و ۲ ساعته دنبال تصویر ستاره ی سبز میگردم.امان که تو این مملکت هر شئیی سبز رنگی جرم محسوب میشود حتی ستارگان آسمان
بیچاره زندانی های ما که پشت دیوارهای بلند و بدور از چشم عدالت ..... چه ها که نمی کشند و خانواده هایشان چه عذابی را متحمل میشوند.

اللهم کل فک اسیر
ممنون از دوست سبز و در پناه حق به رشد آگاهی انشاالله کمک می کند.

شب شما هم بخیر.
الان که دارم میرم برا سحری.بعدا خدمت میرسم.
باورکنید منم ستاره سبز ندارم وگرنه میدادم خدمتتون.
تواون سایت میزبان قبلی داشتم که اقا فیلی بستش
اللهم فک کل اسیر.الهی امین..تابعد.یاعلی مدد

مهتاب سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:12 ق.ظ

به شما تسلیت میگویم و روح آن مرحوم هم شاد

حالا که دوباره صحبت آقای افتخاری شد..... چون خیلی خسته شدم فردا حتما خواهم نوشت.
من هم تو آسانسور به آیینه نگاه میکنم اما زبانم را در نمی آورم.
انشاالله که خداوند ستار العیوب ..... گناهان ما را عیان نمی کند.

در پناه حق ..... سلامت و سبز باشید

ممنون.انشاالله جمیع اموات مورد مرحمت ذات حضرت حق قرار بگیرند.
ممنون که بعدا خواهید نوشت.
اما خب.من الان دیگه زشته زبون دربیارم.این مال ایام جوانیست چنان که افتد و دانی
الهی آمین..زنده باشید.تابعد..یاعلی مدد

مهتاب سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ق.ظ http://parande-man.blogsky.com/

واییییییییییییییییییییییییییییییییی

اشتباه نوشتم ( همون شرمنده با لپهای قرمزی )

اللهم فک کل اسیر ( تقلب کردم )

با دلنوشته ای از خودم به روزم و منتظر حضور سبزتان
البته هر وقت فرصت کردید
التماس دعا

حیف که قول دادم وگرنه حالا وقتش بود زبون درازی کنم
اشکال نداره..
تا شما بخواهید دعوت کنیدمن اومدم و کامنتمم دادم
چون بعدا دیدم فرصت نمیکنم و شرمندتون میشمیاعلی مدد

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ق.ظ

اصلاح‌طلبان در کنار هم در افطاری عبدالله نوری

یکی از مهمانان شرکت کننده در افطار سبز معتقد است که حضور چهره های سیاسی از جناحهای مختلف در کنار هم کمک زیادی به خنثی کردن تفرقه افکنی های رسانه های حامی دولت دارد.شامگاه دوشنبه گذشته عبدالله نوری میزبان تعداد کثیری از رهبران و فعالان سیاسی جنبش سبز، اصلاح طلبان، فعالان سیاسی و روشنفکران صاحب نام کشوربود مراسمی بدون سخنرانی، با حضور طیف های مختلف فکری و آن گونه که یکی از میهمانان گفت نشانگر "یک همصدایی و اتحاد".افطاری سبز در منزل عبدالله نوری بازتابهای زیادی در رسانه های نزدیک به حکومت به همراه داشت و این رسانه ها با خبر سازی سعی در القای اختلاف در میان اصلاح طلبان داشتند.

به گزراش رسیده به جرس، یکی از شرکت کنندگان در مراسم افطار سبز گفت: "برنامه بسیار خوبی بود. البته هیچ سخنرانی در کار نبود، اما تعداد زیادی از چهره‌های سیاسی پس از مدت‌ها دور هم جمع شده بودند و با یکدیگر بحث و تبادل نظر می کردند. واقعا تکثر چهره ها در این مراسم، بی سابقه بود. بسیاری از حاضرین نیز از برگزاری چنین مراسمی اظهار رضایت می کردند."

وی همچنین اضافه کرد: "بسیاری از میهمانان بر این عقیده بودند که با توجه به تبلیغات رسانه‌های اقتدارگرا درباره وجود اختلاف میان رهبران جنبش سبز و همچنین احزاب مختلف با یکدیگر، برگزاری چنین نشستی کمک زیادی به خنثی کردن چنین تفرقه افکنی هایی کرد."

وی درباره شایعاتی که در سایت‌های اصول‌گرا در ارتباط با حواشی این میهمانی و همچنین ترک جلسه از سوی سیدحسن خمینی منتشر شده است، گفت: "دروغ می گویند. این رسانه ها گویا اگر روزی چند دروغ منتشر نکنند، کارشان ناتمام می ماند. سیدحسن خمینی به دلیل قراری که از قبل داشت، جلسه را زودتر ترک کرد، و با خوش رویی از همه هم خداحافظی کرد."

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:29 ق.ظ

وی همچنین درباره شایعه اختلاف میان خاتمی و کروبی گفت: "اتفاقا خاتمی و کروبی تقریبا در تمام مدت برنامه در کنار هم نشسته بودند و حتی عکس های یادگاری هم با هم گرفتند که حتما به زودی منتشر می شود. به هیچ وجه بحث دلخوری یا بی محلی در کار نبود."

او درباره دلایل عدم حضور میرحسین موسوی در این جلسه هم چنین گفت: "موسوی، از قبل اعلام کرده بود به دلیل حضور در یک میهمانی خصوصی، نمی تواند در چنین روزی، به این میهمانی بیاید و از همه میهمانان عذرخواهی کرده بود."
وی در ادامه اظهار داشت: "اتفاقاهمه افراد به صفت سیاسی شان دعوت شده بودند و مراسم فقط یک افطاری دوستانه نبود. این میهمانی از نظر بسیاری از میهمانان، دستاورد بزرگی برای همه بود و همچنین حکایت از اعتبار عبدالله نوری در میان فعالان سیاسی داشت."

وی همچنین از حضور محمد نوری‍‌زاد، روزنامه نگار و کارگردان، که اخیرا ششمین نامه‌اش به رهبر جمهوری اسلامی منتشر شده است، خبر داد که موردتوجه خاص جمع بود.

گفتنی است در این میهمانی چهره هایی چون مهدی کروبی، سیدمحمد خاتمی، سید حسن، سید یاسر و سیدعلی خمینی، احمد منتظری، سعید حجاریان، محمد نوری زاد، محمد موسوی خوئینی ها، حسن اسدی زیدآبادی، صفدرحسینی، محسن آرمین، علیرضا رجائی، علی حکمت، موسوی لاری، محمود حجتی، فیض الله عرب سرخی، محمد عطریانفر، احمد خرم، هاشم آقاجری، محمدرضا خاتمی، عباس عبدی، فریبرزرئیس دانا، سازگارنژاد، احمد قابل، رضا تهرانی، بیژن زنگنه، سید سراج الدین موسوی، جواد اطاعت، بهزاد نبوی، حبیب الله پیمان، حمیدرضاجلائی پور، غلامحسین کرباسچی، احمد صدرحاج سید جوادی، هاشم صباغیان، محمد مجتهد شبستری، محمدجواد مظفر، سید محمد موسوی بجنوردی، عبدالله رمضان زاده، ابوالقاسم سرحدی زاده، علی خاتمی، قدرت الله علیخانی، محمدعلی ابطحی، محمد نعیمی پور، مرتضی کاظمیان، علی شکوری راد، علیرضا علوی تبار، هادی قابل، اسحاق جهانگیری، مصطفی ملکیان، غلامعباس توسلی، مجیدانصاری، محمد ملکی، حسین انصاری راد، هرمیداس باوند حضور داشتند.

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:32 ق.ظ

پس از 4 هفته زندانیان سیاسی اعتصاب کننده توانستند با خانواده های خود ملاقات کنند

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" تمامی زندانیان سیاسی اعتصاب کننده در بند 350 زندان اوین پس از 4 هفته ممنوع الملاقات بودن صبح امروز توانستند با خانواده های خود ملاقات کردند.روز دوشنبه اول شهریور ماه خانواده های زندانیان سیاسی در سالن ملاقات حضور یافتند و بخصوص خانواده های اعتصاب غذا کننده که بیش از 3 هفته در سلولهای انفرادی بسر می بردند وپس از 4 هفته ممنوع الملاقات بودن صبح امروز توانستند با خانواده های خود ملاقات کنند.وضعیت جسمی آنها تا حدی بهبود یافته است و همگی آنها از وضعیت روحی بسیار بالایی بر خوردار هستند.

از طرفی دیگر از آغاز ماه رمضان محدودیت بیشتری علیه زندانیان سیاسی و خانواده های آنها بکار برده شده است. مدت زمان مراجعه برای ملاقاتها از ساعت 09:00 تا ساعت 12:30 تقیلیل یافته است و به همان نسبت زمانی که خانواده ها با عزیزانشان می توانند ملاقات کنند محدود شده است و به 15 دقیقه ملاقات کابینی کاهش یافته است.

این در حالی است که تعدادی از خانواد ها از شهرستانهای دور دست برای ملاقات با عزیزانشان می آیند و علیرغم طی صدها کیلومتر مسافت می توانند فقط 15 دقیقه با عزیزان خود ملاقات کنند.

در اقدامی دیگر مامورین وزارت اطلاعات و صداقت رئیس زندان و مصطفی بزرگ نیا رئیس بند 350 زندان اوین معروف به جلاد 350 اقدام به جمع آوری باجه های تلفن بند 350 نموده اند و به نظرمیآ ید که قصد دارند محدودیتهای بیشتری علیه زندانیان سیاسی اعمال نمایند.

نگین سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ق.ظ http://www.neginsky.blogsky.com

سلام....کار جالبی بود..متنهاتونم خیلی خوب بود.موفق باشین.

ممنون از حضورتون..لطف کردید.یاعلی مدد

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ب.ظ

روزنامه وطن امروز: قربانیان کهریزک شهید نیستند!!

انتقاد از خبرگزاری مهر!!
روزنامه وطن امروز نوشت: خبرگزاری مهر روز گذشته خبری درباره محکومیت برخی عوامل اتفاقات کهریزک منتشر کرد و در اقدامی عجیب، برای قربانیان کهریزک، در چند نوبت از عبارت «شهید» استفاده کرد. این خبرگزاری نوشت: در تخلفات و جنایات صورت گرفته در حوادث سال گذشته بازداشتگاه کهریزک 3 جوان از خانواده‌های متعهد کشور به نام‌های محسن روح‌الامینی، محمد کامرانی و امیر جوادی‌فر مظلومانه به شهادت رسیدند.

این اقدام عجیب که مشی سیاسی خبرگزاری مهر در قبال فتنه سال گذشته را بار دیگر نشان می‌دهد، به معنای آن است که از این پس هر متخلف و مجرمی که به خاطر بی‌احتیاطی یا رفتار مجرمانه عوامل انتظامی کشته شود، به درجه رفیع شهادت رسیده است! البته پرواضح است که این رفتار خبرگزاری مهر توهین آشکار به فلسفه شهادت و شهیدان بزرگوار اسلام است

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ

خاطره کوتاه یکی از زندانیان : هر چی آرزوی خوبه مال تو...

متن زیر خاطره کوتاه یکی از زندانیان سیاسی است که سال گذشته پس از کودتای انتخاباتی بازداشت شد و روزهای سختی را در سلول انفرادی گذراند.نویسنده در این متن ضمن بیان حالات روحی خود در دوره بازجویی، گوشه ای از رفتارهای غیر انسانی بازجویان را نیز گزارش کرده است.متن کامل این یادداشت بدین شرح است:
"بیانیه کار کی بود؟" جواب می دهم: "نمی دونم، من هم تو سایت ها خوندم." با سیلی به صورتم می کوبد. بلندتر می پرسد: "پرسیدم بیانیه کار کی بود؟"

من هم جوابم را تکرار می کنم. ضربه سنگین دستش که به پشت سرم برخورد میکند مرا به جلو پرتاب می کند. چشم بند دارم. نمی توانم تصور کنم قرار است ضربه بعدی به کجای سرم بخورد! داد می زند: "کار بیانیه را کی انجام داد؟" کوتاه می گویم :"نمی دونم." این بار خیلی محکم با مشت به صورتم می کوبد. تصور می کنم صورتم پر از خون شده است. دستم را مقابل صورتم می گیرم اما از خون خبری نیست. با کنایه می گوید :"نگران نباش طوری می زنم که جای دستم نمونه. "

کوتاه می پرسد : "کار کی بود؟ " من هم بدون لحظه ای تامل کوتاه می گویم :"نمی دونم. " سیلی سنگینی صورتم را می چرخاند. دوباره می پرسد من هم دوباره می گویم و بیش از 10 بار این اتفاق تکرار می شود.هم مستاصل شده، هم خسته. خستگی او به من فرصت استراحت کردن می دهد. مرا به سلول برمی گرداند.

چشمانم را روی هم گذاشته ام. به نیرویی که باعث شده تا حالا محکم بایستم فکر می کنم.؛ نگرانی برای تو. صدای فریاد توام با تحقیر در راهرو می پیچد.: "قهرمان، قهرمان، کجایی قهرمان" صدا را می شناسم. حاج مجید است.چشمانم را باز می کنم چشمم به نوشته روی دیوار می افتد. پایین نوشته اسم مسعود نوشته شده، "هرچی آرزوی خوبه مال تو" با خودم فکر می کنم می توانم حسش را درک کنم.

به در می کوبد. می دانم باید چشم بندم را بزنم. در سلول باز می شود. حضور حاج مجید را در چارچوب در 1 در 5/1 متری سلول احساس می کنم. طوری که باقی سلول ها هم بشنوند داد می زند "بچه ها این پسره جعلق در حال مقاومت کردنه. نمی خواهید بهش بگید آفرین قهرمان!" می دانم آمده برای تحقیر. چند جلسه فقط و فقط کتک خوردم برای این که به اسم "تو" برسند. اما پای هر چیز ایستاده ام تا تو بیرون به زندگیت برسی.

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:15 ب.ظ

فحش های رکیک و تحقیر آمیز است که نثار من می شود. تنها واکنش من لبخند و خنده کوتاهی ست. اما همین خنده آرام مثل آتش زدن فتیله یک بشکه باروت باعث می شود حاج مجید وارد سلول شود. حاج مجید سرتیم بازجوهای بازداشتگاه است و می دانستم گزارش بازجو به دستش برسد خودش به سراغم می آید.زیر لبم شعر روی دیوار را می خوانم. "هرچی آرزوی خوبه مال تو.."

توی اتاق انجمن هستیم. من به نحوه اداره جلسه اعتراض دارم. دبیر جلسه هم از این که بحث ها قابل جمع بندی نیست کلافه است. کاغذ را بر می داری. رو آن چیزی می نویسی. برگه را از وسط تا می کنی. روی میز خم می شوی و برگه را روی میز به سمت من هل می دهی. حدس می زنم برای حل مشکل پیشنهادی داری. برگه را بر می دارم و باز می کنم. روی برگه نوشته ای "هر چی آرزوی خوبه مال تو" سرم را بالا میگیرم و نگاهت می کنم.

برق چشمانت به همراه لبخندی قلبم را می لرزاند. خودنویس سبز رنگی را که روز تولدم به من هدیه دادی برمی دارم و روی همان کاغذ می نویسم " نه، هر چی آرزوی خوبه مال تو، هر چی که خاطره داریم مال من" کاغذ را از همان جایی که تو تا زدی، تا می کنم و روی میز به سمتت هل می دهم. برگه را برمی داری، باز می کنی و می خوانی. این بار تو سرت را بالا می گیری و به من نگاه می کنی، هر دو به هم لبخند می زنیم....

حالا حاج مجید در یک قدمی من است. زیر لبم می خوانم "هر چی خاطره داریم مال من". سیلی سنگینی صورتم را به سمت چپ می چرخاند. تا می خواهم خودم را محکم نگه دارم سیلی سنگین تری این بار به طرف دیگر صورتم کوبیده می شود. دیگر نمی توانم حدس بزنم مشت و سیلی ها و لگدهای بی رحمانه حاج مجید قرار است به کدام قسمت از بدنم بخورد.

زیر لبم می خوانم:" اون روزای عاشقانه مال تو" گرمی خون را حالا دیگر زیر زبانم احساس می کنم. می خوانم: "این شبای بی قراری مال من"

دوست سبز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ

صدای فحش دادن یک نفر دیگر هم اضافه می شود. یکی دیگر از بازجوهای بند است که متخصص دادن فحش های رکیک است و مرا هم در بازجویی های قبلی بی نصیب نگذاشته. صدای بازجوی خودم هم اضافه می شود. 3 نفری به جانم می افتند. من هم ناخودآگاه دستم به سمت چشم بند می رود و از روی چشمم برش می دارم. 3 نفر در سلولند و من هر 3 نفر را دیده ام.

دیگر کارد بزنی خون حاج مجید در نمی آید. مرا با غضب از سلول به بیرون پرت می کند. احساس گرفتگی شدید در زانوهایم احساس می کنم. اجازه پوشیدن دمپایی به من نمی دهد. من را با پای لخت شروع به چرخاندن در راهرو می کنند. فحش و توهین و تحقیر ادامه پیدا می کند. شلوارت را در می آورم... فحش ها دیگر تهوع آور شده است. من را با همان وضع به اتاق بازجویی می برند و دوباره 3 نفری به جانم می افتند...

10 روز از آخرین روزی که حاج مجید را دیده ام گذشته است. هر روز یک بازی جدید. هر روز یک داستان تازه. ظاهرا مساله فقط تبدیل به رو کم کنی شده است.

موضوع جدید بازجویی ذهنم را خیلی مشغول کرده. تا قبل سوال می کردند بیانیه کار کی بود. اما در اخرین جلسه بازجویی از نقش تو در بیانیه سوال کردند. ذهن من آشفته و دلم پریشان است. ظاهرا چاره ای جر اعتراف ندارم. آنها به "تو" خیلی نزدیک شده اند.
چراغ را می زنم. نگهبان پنجره کوچک سلول را باز می کند. می گویم می خواهم اعتراف کنم.بیست دقیقه بعد همه در اتاق بازجویی جمع شده اند. خوشحالند از این که توانسته اند بالاخره من را بشکنند. من اما فقط نگران تو هستم.برگه سفید را می گیرم و شروع به نوشتن می کنم. " بیانیه تمامش کار من بود...

سیما-دنیای کوچک سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ http://www.sima-s-r.blogfa.com

سلاممممممممم
تسلیت می گم غم آخرتون باشه
نماز و روزه هاتون هم قبول باشه انشا ا...
آپ خوبی بود
راستی حرف اول پستتون با حال بود امید ۶میلیارد نفر
راستی منم آپوندم خوش حال میشم بیاین هرچند میدونم که سرتون شلوغههه
تا بعد التماس دعا

ممنون..لطف دارید..
طاعات شما هم قبول حق.
آپوندی؟؟؟!!برم فرهنگ لغات را بگردم ببینم یعنی چیاما چشممم.شب خدمت میرسم ببینم چی آپوندی.محتاجیم به دعای دوستان..زنده باشی..یاعلی مدد

شاپرک سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ

سلام بر جمیع دوستان عزیز و مهربان

طاعت هاتون قبول...

قاصدک بادعای دوستان وخوبان حادثه بخیر گذشت ...ممنون

واما سکوت عزیزم من ومریم جون رو یکی حساب کن و راحت باش ومعذب نکن خودت رو من نیز ارادتمندم خالصانه

بابت حسن ختام کامنت ها هم بله حق باشما ست واقعا جمله ی زیبایی مینویسی و ایول به سلیقه ات....منم خیلی دوستش دارم همچنین مراقب داشته هامون باشیم که چه بسا من هم اون پل واینها رو از ایشون البته با تغییرات خط گرفتم
که متاسفانه مورد اقبال و پسند ملت قرار نگرفت به هر حال ممنون از توجت ....گلم

قاصدک عزیز ممنون که مکان و مجالی درست کردید برای ارتباط صمیمانه با دوستان
در پناه خالق مهرو عشق!

نماز روزه شماهم قبول باشه انشاالله
البته بعداز دعای خیر دوستان و لطف حضرت حق گرمای هوا هم بی تاثیر نبودهاااا
بقیه شم با من نبودید که جواب بدم.
اختیاردارید.منکه این مجال و مکان رادرست نکردم.خودئشون دیشب اومدن اینجا کامنت گذاشتن
بنظرم یکیش کنید بهترباشه.مهروعشق را میگم.بازم خودتون میدونید.
مثل پله ها میخواستم نشه اینو گفتم
زنده باشی و سلامت..تا بعد.یاعلی مدد

شاپرک(چشم به راه تو....) سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:28 ب.ظ http://shaparakekhial.blogfa.com

با اشک هایم برایت مینویسم.........ببین.........میبینی؟؟؟؟؟
غصه هایم را لا به لا یش میبینی؟؟؟؟؟؟؟ با التماس صدایت میکنم ........با واسطه.........همه دنیا را ساکت کنید ..........میخواهم با خدایم ..........با بزرگی از بزرگی بگویم............
ساکت........کسی شکایت نکند........صبر کنید................خدایا بغلی از ارامش از مهمانیت هدیه به تمام بی طاقتی هایم میدهی.............؟؟؟
.............میدانم که میدهی

ممنون شاپرک عزیز.خوشحال شدم از حضورت و امیدوارم بز.دی مشکلات رفع گشته و شاهد حضوربیشترت در وبلاگ قشنگت باشم.
ببخش نتونستم خدمت برسم.التماس دعا.یاعلی مدد

شاپرک(چشم به راه تو....) سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ http://shaparakekhial.blogfa.com

سلام عمو قاصدک.....
بهتون تسلیت میگم...امیدوارم تو این ماه عزیز روحشون قرین رحمت واسعه الهی باشه.
طاعات و عباداتتون هم قبول باشه.....
خیلی خوشحالم ازینکه این چند روز بااینکه سرم شلوغه میتونم بیام نت و پستای جالبتونو مخصوصا متنهای معنویشو بخونم و ازشون بهره ببرم.
امیدوارم تا آخر ماه رمضون بتونم بیام.

تو لحظه هایی که نگاهتون خیسه اشک...دستاتون گرم ربنا و دلتون با حضورش پیوند خورده......
تو لحظه های ناب مناجات التماس دعا

ممنون.خدا رحمت کنه اموات شماراهم.
فقط معنوی هاشو میخونی هنوزم؟؟!!
منکه زیاد سیاسی ننوشتم این مدت..اما قول میدم قول شرف که همین شبها سیاسی بنویسم بازم
اما خوشحالم که میای.اینو کامنت قبلی هم گفتم.
چشمممممم.لایق باشم حتما امشب هیئت هم دعاگوی دوستان هستم.
شمانیز دریغ نفرمایید.ممنون..یاعلی مدد

شاپرک(چشم به راه تو....) سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ http://shaparakekhial.blogfa.com

آره دیگه عموجون.....
خودتون که می دونین من و شما تو این یکی باهم یه کوچولو اختلاف داریم....
می خونمشون اما خب......معنوی هاش برام قشنگترن.....
اما بخاطر گل روی شما سیاسی هاشم می خونم......

راستی....چهار دیواری....اختیاری.....
هرچه میخواهد دل تنگت بگو.....
سیاسی هم بنویسی ما خوشحال میشیم....شما فقط بنویس

شوخی کردم.میدونم که میخونی همه را حتی هاشم سیاسی را
اختیار داری.خونه شماست من درحقیقت سرایدارم.ـچه شکسته نفسیه شدیدی شد)..

شاپرک(چشم به راه تو....) سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:55 ب.ظ http://shaparakekhial.blogfa.com

راستی....
من لینکتون کردم.....
بااینکه فعلا نمی نویسم اما خب شما تو پیونداتون اسم وبلاگمو بزارین دیگه.....
اشکالی نداره ها....اما درکل وقتی میبینم که اینجا اسمم نیست دلم میگیره......
هرچی باشه یه دوست قدیمی ام.....مگه نه؟؟؟؟

ممنون.اما من اینجا هیچ کسی را لینک نکردم تا اینکه خودش بیاد اجازه بده
الانم سریعا رفتم لینکتون کردم با افتخار.
اره خب.قدمتش هم از یکسال گذشته دیگه

آقای میم سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ

سلام و عرض ادب جناب قاصدک
ظاهرا خیلی دیر خدمت رسیدم ولی به هرحال بابت خبر بدی که شنیدم بسیار متاسف شدم .
خداوند رحمتشون کنه ...
براشون فاتحه ای می خوانم .
یا حق

ممنون.لطف کردید.دیر و زودش مهم نیست..مهم شرمنده کردن ما بود که حاصل شد.خدا اموات شماراهم بیامرزد..یاعلی مدد

ترانه بختیاری سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ http://parastoo33.blogsky.com/

خدایا ....

راهی نمی بینم و آینده پنهان است

اما مهم نیست

همین کافی است که تو همه چیز را می بینی و من تو را

خدایا ....

در این دنیا پیوسته در معرض نابودی و هلاکت و مرگ هستم

در دل می گویم:

((خدایا به خاطر بندگانت معجزات بی شماری می کنی

پس به نجات من هم بیا....

مرا آن موهبت بخش که در تو زندگی کنم

پیش بروم و نفس گسیخته را بکشم

مبادا که از یاد برم تو پناه و آسایش من هستی

مرا در اوقات تنهایی و نیازمندی تنها مگذار

ای رحیم و بخشنده "مرا دریاب "....))

سلام دوست خوب ومهربونم ممنوم از حضور پر مهرت

ممنون از حضورتون..
کمترین وظیفه درقبال محبت دوستان سر زدن به وبلاگشونه برا همین کامنتتون را توغزل قاصدک دیدم خدمت رسیدم.زنده باشید.یاعلی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد