در این دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی
غرور آفت رشد انسانهاست.غرور باعث ظلم و ستم و تعدی به دیگران است
غرور ترا تا عرش الهی هم میبرد بدین خیال که برعالمیان حکم نمایی ولی زهی خیال باطل!!.
داستان گونه امشب حاصل همکاری دوست عزیز پرستو است که به اجمال و خلاصه تقدیم کرده وهمینجا بازم ازلطف پرستوی گرامی بی نهایت ممنونم.
پشه ها زود به دنیا می آیند و زود از دنیا می روند. مهلت بودنشان خیلی کم است. من ولی دلم می خواست در همین مهلت کوتاه با همین بال های نازک و کوچک تا جاودانگی پر بزنم. این محال بود و من به محال ایمان داشتم.
سه روز از زندگی ام گذشته بود و من کاری نکرده بودم. دلم می خواست پشه ای باشم؛ مثل همه پشه ها. دلم نمی خواست دور آدم ها بچرخم و آواز بخوانم و از کلافگی شان لذت ببرم. دلم نمی خواست شب ها شبیخون بزنم و خواب را از چشم ها بگیرم. هرگز کسی را نیش نزدم و هرگز خونی را نخوردم.
دلم می خواست کاری کنم، به کسی کمکی کنم، جهان را بهتر کنم.
بادهای تند و تیز به من می خندیدند وتنها خدا بود که به من نمی خندید
و من دعا می کردم و تنها او را صدا می کردم.
تا آن روز که خدا جوابم را داد و گفت:درود بر تو،پشه پرهیزگارم.میخواهی کاری کنی، باشد، بیا و به پیامبرم کمک کن. نامش ابراهیم است.
گفتم:خدایا! کاش می توانستم کمکش کنم. ولی ببین چقدر کوچکم، زوری ندارم. اما..اما چقدر دلم می خواست می توانستم روزی روی آستین پیامبرت بنشینم.
خدا گفت: تو می توانی کمکش کنی.توسلحشور ظریف ملکوتی.جنگجوی کوچک خداوند.
و آن وقت خدا از نمرود برایم گفت و نشانی قصرش را به من داد.
من به آنجا رفتم و کوچکتر از آن بودم که نگهبانان مانع رفتنم شوند. ضعیفتر از آن بودم که سربازان به رویم شمشیر بکشند و ناچیزتر از آنکه هیچ جاسوسی آمدنم را گزارش کند.
آدم ها هرگز گمان نمی کنند که پیشه ای بتواند مامور خدا باشد و دستیار پیامبر.
نمرود را دیدم، بی خیال بود و سرگرم. چنان تیز بر او تاختم و چنان تند بر سوراخ بینی اش وارد شدم که فرصت نکرد دستش را حتی بجنباند.
سه روز و سه شب یک نفس در آن حفره تاریک جنگیدم. با همه تاب و توانم، برای خدا و پیامبری که ندیده بودمش.
و می شنیدم که نمرود نعره می زد و کمک می خواست. و می شنیدم که بیرون همهمه بود و غوغا بود. و می دانستم که هیچ کس نمی تواند به او کمک کند. و آن زمان که آرام گرفتم، نه بالی داشتم و نه تنی و نه نیشی.
و نمرود ساعت ها بود که از پای درآمده بود.
من مرده بودم و دیدم که فرشته ای برای بردنم آمد.
فرشته مرا در دست های لطیفش گذاشت و گفت: تو را به بهشت می بریم، ای پشه پارسا. تو جنگجوی کوچک خدا بودی، سلحشور ظریف ملکوت.
و حالا قرن هاست که من در بهشتم.
و پاداشم این است که هروقت بخواهم می توانم برآستین پیامبرخدا بنشینم
پ.ن: امشب هیئت هفتگی برنامه داشتیم و البته دعاگوی همگی هم بودم.
برای همین هم نتونستم زیاد متمرکز بوده و چیزی بنویسم..
اما دوست خوب برا همین مواقع خوبه دیگه.
سلام ...
قبول باشه از همگی...
دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان در قالب شعر
ای معین بندگان، ای دل نواز
و ای خداوند عزیز چاره ساز
کن مدد ما را در این ماه صیام
بهر صومش با کمال اهتزاز
هم برای شغل و بیداری شب
وز برای ذکر و قرآن و نماز
تا که با صد شوق و با وجد و طرب
رو سویت آریم از بهر نیاز
همچنین از جرم و عصیان و خطا
دور فرما بندگان اهل راز
از گناهان دور و بر طاعت قریب
ای خدا با مشت نادانان بساز
روزی ما کن در این ماه کریم
ذکر خود را بلکه در عمر دراز
کن موفق تا به یادت متصل
بوده باشیم از حقیقت نی مجاز
حق توفیقت که باشد هر دمی
هادی گم گشتگان اندر مفاز
ای خدا این مسئلت مقبول دار
در دعا کردی تو خود ما را مجاز
هفت روز تشنگى جسم را تاب آوردى و جانت را به ذکر او سیراب ساختى. از هر چه سستى و لغزش استبه راهنماى گمراهان پناه ببر!
سلام مجدد


خوش به حالتون که اینقدر وقتتون پره ! اونم از نوع معنویش...
داستان زیبایی بود خونده بودم ولی به چند بار خوندنش می ارزه ... از پرستوی مهربان هم تشکر میکنم ...اگر شما این دوستان رو نداشتین چهههههههههههه میکردید؟؟
التماس دعا
اختیار دارین.باید دید کدومش مقبول میفته؟!!


چکار میکردم؟؟؟!!!.خب شکر خدا رامیکردم
برم بعدآخرشب برمیگردم.
محتاجیم به دعا.یاعلی مدد
سلام


باارزوی قبولی طاعات وخوشی بعداز میگساری
یه سوال تایادم نرفته تو هیئت هفتگیتونم می میدن ؟؟
بعضی ازچیزها تکرارش قشنگتراست وبردل مینشیند وباید دائم تکرار وتکرار شود تا اندکی دردل وجانمان اثر کند ...
همچون اینگونه حکایتها
ازاین زبان تابه حال داستان را نخوانده بودم وجالب بود
ببخشین دوبیتی تون همون دوبیتی پایین پ ن هست؟؟من منتظر یه چیز عجیبتربودم راستش
به دعای فرداهم امین میگیم انشالله فردا میخونیم
از شاپرک عزیز هم بخاطر شعر دعا ممنون
از اون دوست خوبتونم ممنون
شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون
دوبیتی مذکور که قول دادم مال فرداست.البته بشرط بقای عمر
آخه معمولا به کامنتهایی که بعداز ظهر دستم برسه جواب نمیدم اگرم بدم و توش موردی بود بدونید مثلا فردا یعنی از امشب فردا!!
ممنون از حضورت.التماس دعا.یاعلی مدد
سام علیک سالار
هئیت که خوش گوذشته انشالله
داستان و روایات الهی زیاباترین داستان ها هستن درود بر پشین سلحشور
خیل مخلصیم سالار
چاکر خواتیم اسمی اساسی
زت زیاد
خوش اومدی بامرام.شبت خوش.
ممون از دقت و حسن نظرت..زنده باشی.یاعلی مدد
سلام عموقاصدک عزیزززززززززززززززز...

نماز و روزه هاتون قبول باشه
خیلی داستان جالبی بوددددددددد
هم ازشما و هم از پرستوی عزیز برا انتخابش ممنون...
نمیدونم من چرا تازگیا هر جا میرم یه چیزی میخونم زود یه چیز دیگه میاد به ذهنم آخه قبلا داستان یه دانه کوچولو رو تو یه وبلاگ خوندم مدل همین بود تقریبا و به این جمله هم ربط داشتتتتتتت
دراین دنیای بی حاصلی چرا مغرور میگردی
الان رفتم پیداش کردم با اجازه میذارمش براتون
دانه کوچک بود و کسی اورا نمی دید.
سال های سال گذشته بود و او همان دانه ی کوچک بود .
دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه . گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد میزد و می گفت :
«من هستم ، من اینجا هستم ، تماشایم کنید.»
اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که به چشم آذوغه ی زمستان به او نگاه می کردند ، کسی به او توجه نمی کرد .
دانه خسته بود از این زندگی، از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود . یک روز رو به خدا کرد و گفت :
«نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ کس نمی آیم. کاشکی کمی بزرگ تر، کمی بزرگ تر مرا می آفریدی.» خدا گفت : «اما عزیز کوچکم! تو بزرگی ، بزرگ تر از آنچه فکر می کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی.
رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای . راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی، دیده نمی شوی. خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی .»
دانه ی کوچک معنی حرف های خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد . رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند.
سال ها بعد دانه ی کوچک ،سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچ کس نمی توانست نادیده اش بگیرد ؛ سپیداری که به چشم همه می آمد.
ممنون از توجهت.اما اون عنوان را خودم انتخاب کردم براش وگرنه فکر کنم
عنوان اصلی سلحشور ضعیف ملکوت اثر عفان نظر آهاری باشه.
ازاین شعرخوشم اومده بود و گذاشتم بالای متن.
دراین دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی
سلیمان گرشوی آخر نصیب مورمیگردی
سلام
جالب بود ممنون
التماس دعا
ممنون..محتاجیم به دعا..زنده باشی..یاعلی مدد
تعرض لباس شخصی ها به خودرو محسن رضایی
ناخرسندی لباس شخصی ها از حاج منصور ارضی بدلیل حمایت وی از رضایی
به گزارش رسانه ها و شاهدان عینی، شب اول ماه رمضان، محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت و از منتقدین دولت، در حالیکه قصد داشت در مجلس مناجات یکی از مداحان مشهور کشور شرکت کند، از سوی چند نفر مورد تعرض قرار گرفت.به گزارش آفتاب نیوز، رضایی وقتی وارد حیاط مسجد ارک تهران برای حضور در مداحی حاج منصور ارضی شد، به همراه محافظانش در دو قدمی درب حیاط، توسط حسین الله کرم (از رهبران انصار حزب الله و لباس شخصی ها) متوقف گردید و مجبور شد بر روی زمین بنشیند.
سایت جهان نیوز نیز، در خبری به نقل از یکی از نزدیکان محسن رضایی نوشت که شب اول رمضان، محسن رضایی که قصد داشت در مجلس مناجات حاج منصور ارضی شرکت کند، از سوی چند نفر مورد تعرض قرار گرفت.این گزارش خاطرنشان می کند "حسین الله کرم چند دقیقهای در کنار محسن رضایی به صورت نیمخیز نشست و با او گفتوگو کرد." این سایت همچنین گزارش داد که عملکرد انتخاباتی محسن رضایی، مورد انتقاد تند برخی از حضار در آن محل قرار میگیرد و عدهای نیز، به خودروی وی آسیب نیز رساندند.
به گزارش جهان نیوز، ماجرا به اینجا ختم نشد و فردای آن شب، منصور ارضی پیش از خواندن دعای کمیل، ضمن اعتراض به حمله و برخورد با محسن رضایی گفت: "اگر کسی حرفی دارد میتواند بیرون از مجلس، جای دیگری حرفهایش را بزند.دیشب کسانی که با اون بنده خدا (محسن رضایی) اون کار رو کردند و فحش دادند و اهانت کردند، کار بسیار اشتباهی کردند."حاج منصور با بیان اینکه "او مهمان خدا بوده است"، اضافه کرد: اینجا دستگاه خداست هر کسی بیاید مهمان است. کسانی که آلوده شدن، در ماه رمضان هم به گناهشان ادامه می دهند. کسانی که این کار را کردند از ما نیستند .
به گزارش تابناک، اما همین دفاع حاج منصور از محسن رضائی، مورد انتقاد و اعتراض تعدادی از شرکت کنندگان در مجلس قرار گرفت، چرا که برخی از پامنبری های حاج منصور پس از برخورد حمایت آمیز وی با محسن رضائی و پیشتر هم انتقاد تند وی از مشائی و رئیس دولت، وی را در وبلاگ های خود مورد انتقاد شدید قرار دادند.برخی از وبلاگ نویسان، از رابطه نزدیک داماد منصور ارضی با محسن رضایی خبر می دهند.
سیامک قادری در زندان اوین است
یکی از دوستان وبلاگ نویس
سیامک قادری، روزنامه نگاری که نیمه شب 14 مرداد توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد، هم اکنون در زندان اوین به سر می برد.به گزارش پایگاه خبری امروز، یک منبع آگاه با اعلام این خبر گفت: قادری دو روز پیش با خانواده اش تماس تلفنی داشت و نسبت به شرایط خود اظهار رضایت کرد.این منبع گفت: قادری همچنین به خانواده اش توصیه کرد که به زندگی عادی خود ادامه دهند و نگران وضعیت او نباشند.وی همچنین درباره پرونده تشکیل شده برای این روزنامه نگار که درآستانه روز خبرنگار بازداشت شد، گفت: ظاهرا تمامی نوشته های این خبرنگار در وبلاگش را پرینت گرفته و برای او پرونده 400 صفحه ای تشکیل داده اند.
سیامک قادری روزنامه نگاری که حدود دو دهه به عنوان خبرنگار رسمی برای خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، کار می کرد در سال های اخیر و با روی کار آمدن دولت نهم و دهم مورد غضب مدیران جدید این رسانه قرار گرفت.وی بهمن ماه سال گذشته با حکم جوانفکر، مدیر جدید خبرگزاری ایرنا از کار اخراج شد.
قادری که از منتقدان سرسخت اداره ایرنا به شیوه هیاتی و بر پایه آزمون و خطا بود، از حدود پنج سال پیش اقدام به راه اندازی وبلاگی کرد که در ابتدای فعالیت صرفا به انعکاس مسایل صنفی این رسانه می پرداخت.وبلاگ قادری که نام ایرنای ما را به انگلیسی بر خود دارد، تا پیش از دستگیرش 11بار فیلتر شده بود و آخرین بار او وبلاگش را که تا 12 شماره بالا آمده و به ایرنای ما 12 رسیده بود روز سبزدهم مرداد ماه به روز رسانی کرده بود.
شکایت عیسی سحرخیز از شرکت نوکیا زیمنس در دادگاه فدرال آمریکا
عیسی سحرخیز طی دادخواستی از شرکت نوکیا زیمنس و دیگر شرکت های مرتبط بابت فروش و ارایه فن آوری و تجهیزات لازم برای شنود ومونیتورینگ هوشمند شبکه های بی سیم، اطلاعاتی و اینترنت ایران که موجب دستگیری و سپس شکنجه او و دیگر شهروندان ایرانی شده است، در دادگاه فدرال آمریکا شکایت کرده است.مهدی سحرخیر در وبسایت شخصی اش به نقل از علی هریسچی، یکی از وکلای عیسی سحرخیز آورده است دادخواست این شکایت را وکلای آقای سحرخیز در تاریخ دوشنبه 25 مرداد در دادگاه فدرال آمریکا تسلیم کرده اند
آقای عیسی سحرخیز مدعی است که شرکت نوکیا زیمنس با توجه به آگاهی عمومی نسبت به تخطی های ایران از قوانین بین الملل و کارنامه حقوق بشر ایران، که همگی دال بر تجاوز به حقوق مدنی و حقوق بشر ایرانیان است، نباید تجهیزات و فن آوری لازم برای فیلترینگ، استراق سمع، و مونیتورینگ را به ایران می فروخت. این تجهیزات باید تنها در اختیار کشوری قرار گیرد که ساختار قضایی لازم برای حفاظت از حقوق مدنی شهروندانش بر اساس حداقل استانداردهای جهانی را دارا باشد.
آقای سحرخیز مدعی است که شرکت نوکیا زیمنس عامدانه و آگاهانه این تجهیزات را در اختیار ایران قرارداده است. بنابراین آنها شریک تخطی های ایران در تجاوز به حقوق مدنی و اساسی مردم ایران هستند و بنابراین شرکت نوکیازیمنس مسئول صدمات ناشی این تجاوزات بر شهروندان ایران و آقای سحرخیز است.
عیسی سحرخیز که در اتفاقات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 در روستایی در توابع استان مازندران دستگیر شده است مدعی است که فن آوری های فروخته شده توسط شرکت نوکیا زیمنس موجب دستگیری او شده است که بدون آن فن آوری ها امکان دستگیری او توسط نیروهای امنیتی ایران وجود نداشته است. او پس از دستگیری مورد ضرب و شتم، شکستگی استخوان، سلول انفرادی ، حبس بی دلیل و دیگر نمود شکنجه جسمی و روحی قرار گرفته است که طبق قوانین بین المللی از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق جهانی حقوق مدنی و سیاسی ، منشور سازمان ملل، و میثاق جهانی منع شکنجه خلاف قانون شمرده می شوند.
سحرخیز در این دادخواست خواهان قطع فروش دستگاههای متشابه و قطع پشتیبانی و پایان دادن به سرویس های موجود در تجهیزات فروخته شده توسط نوکیا زیمنس به ایران است.بنا بر این گزارش، یکی از اهداف این دادخواست پایان دادن به اعمال شرکت های خارجی است که هم چون استعمارگران قرون گذشته با یک دست منافع ایران را تصاحب و با دستی دیگر موجب تجاوز به حقوق مدنی و اساسی ملت ایران می شوند. شرکت های غربی که دایه دار حقوق بشر هستند باید این استانداردها را در روابط تجاری خود با دولت هایی که خاطی این حقوق هستند رعایت کنند.
شاکیان این پرونده عیسی سحرخیز و مهدی سحرخیز و ایرانیانی هستند که به طور مشابه حقوقشان پایمال شده است.وکلای این پرونده علی هریسچی و ادوراد معوض در ایالت مریلند آمریکا هستند.
سلام بر قاصدک و پرستو
دست هر دو نفر شما درد نکند.این روایت را تا بحال نشنیده بودم
بله هر موجود کوچکی میتواند برای تعالی روحش تلاش بکند و هر ظالمی روزی یه سزای اعمالش خواهد رسید و انشاالله که برای کشور ما آنروز ...... بزودی فرا برسد تا آبی بر آتش دل داغدار مادران کشور عزیزمان باشد.
آمین یا رب العالمین
سلام...
من این دوست بسیار عزیزو نمیشناسم!پرستو خانم!ولی بابت این داستان خیلی قشنگی رو واستون ارسال کردن!من یکی خیلی خوشم اومد ازش واقعا دستشون درد نکنه!
واسم خیلی جالب بود همچین به فکر رفتم که چنین موجود ظریف و کوچیکی همچین ادمی رو از پا در اورده باشه!بهرحال وقتی خداوند اراده کنه همه چیز شدنیه!
سه شنبه ها هم مثل همیشه هیئتید درسته؟!میشه بپرسم اینکه این شبو انتخاب کردین دلیل خاصی داره؟؟!!
سلام.
کمپیدایید. خوش میگذره توو ماه مبارک؟ گرسنگی بهتره یا تشنگی؟
منکه گفته بودم وقتم محدوده ماه رمضان.
الانم یعنی ساعت۱۲و۵۰ دقیقه بانداد از مهمونی اومدم خونه هنوز اپ فردا را ننوشتم.شرمنده.اولین فرصت خدمت میرسم.
گرسنگی و تشنگی مزه رمضانه.هردوشون خوبند.التماس دعا.یاعلی مدد