روزگاری شهر ما مهتاب داشت...چشم مادرهای میهن خواب داشت
آسمان پل میزد اینجا تا بهشت...داستان کربلا را مینوشت
خیمه میزد صلح در آیین ما...راست بود و پاک،عشق و دین ما
در عزای آن شهید پاکباز...سینه میزد ساحت این خاک،باز
راه ما مهمان بوی یاس بود...چون لبان تشنه ی عبّاس بود
تا شبی ابر سیاه قیرگون...جای باران،بر سر ما ریخت خون
از دل ما راحت و آرام رفت...دسته های سبز و مشکین فام رفت
سوگواری های بی پیرایه را...قیمه های نذری همسایه را
باد برد و باغ ما بی برگ شد...آشنا با پنجه های مرگ شد
کار مداحان،همه تزویر بود ...واژه میجنگید،اما دیر بود
جای ذکر نغمه های سبزپوش...زوزه های گرگهای دین فروش
وای مردم،سرفرازان سوختند...آتشی در قلبمان افروختند
شور عاشورا به شام ما رسید..قرعه ی فردا به نام ما رسید
یاد و ذکر یا حسین آماده است...در گلوی سبزمان افتاده است
تا نفس ها بشکند بیداد را...خیره گرداند نگاه باد را
تا بدانند ابرهای دوره گرد...گرچه برگ و باغ میهن گشته زرد
سبزها شب را تحمل میکنند...در مُحـرّم باز هم گـُل میکنند
سلامی و سخنی چند با تو دوست و هموطنم که خواستار مرگ منی!!
دیرزمانیست که دربین جناح مورد علاقه تو به دنبال کسی میگشتم
تا با دلیل و منطق قانعم کنه که برحق است و من گم کرده راه.!.
اما هرچه گشتم کمتر کسی را دیدم! آنچه بود توهین بود و هتاکی!!
چیزی ندیدم از تو و بزرگانت جز؛تکذیب و تهدید و تحقیر و تحمیق!!
مرگ بر موسوی میگویی در حالیکه دوربین های شبکه های درون و
برون مرزی ِرسانه ملی رو به تو است برای پخش مستقیم.!.
و من "یاحسین...*میرحسین را نگفته چماقها و باتومهاست
که برسرم فرود میآید.
برای تو خیابانها را میبندند تا راحت و با اتوبوس به محل تجمعت بیایی.
برای منهم خیابان ها را میبندند تا احدی سالم از زیر دستشان فرار نکند
تو را امّت رسول الله مینامندو من را فتنه گر"آشوبگر؛منافق و محارب
تو امنیت شغلی ات تامین شده من در پس هر گردهمایی ِسبزاندیشان
نگران امنیت جانی ام هستم.
تو کفن پوش به خیابان میآیی و سپس آسوده به خانه میروی و
من را که بالباس سیاه عزای حسین(ع) به خیابان آمده ام
کفن پوش به قبرستان میفرستی!
در میان جمعیت خودجوش شما! پرچم و پوستر با آرم نهادهای دولتی
پخش میشود و در میان ما گازاشک آور و گاز فلفل
توسط امّت همیشه درصحنه پخش و خیرات میگردد!
اگر امنیت جانم راتضمین میکنی برات عکس کارت دانشجویی بسیجی های زیردیپلم را بذارم!
در جمع خودجوش شما حضورخانومهای بی چادر نشانهءجاذبهء
مکتب انسان سازتان است!.ولی در بین سبزها خانومهای چادری
در اصل خواستارحذف حجابند و بی حجابهای نفوذی اند.
.این است فرق من و تو
بترس..بترس از :روزی که کوه صبرم برباد رفته باشد
سکوتم تا این حد کوبنده است؛ وای به...
سبزها شب را تحمل میکنند!!!
تا بعد..یاعلی مدد
محرّم؛ماهِ پر از رمز و راز خداست..
ماه عشق بازی حسین(ع)با ربّ جلیل..
ماهِ مقاومت در برابر ظلم و ستم...
محرّم فریاد " نـه " به زورمداران تاریخ است.
روزعاشورا ؛ کربلا عرصهء نبرد حق و باطل شد..
تقابُل ِمولایی با اندک محبّانِ سینه چاک و انبوه لشکریان ِکفر..
کربلا و به تأسی آن اباعبدالله الحسین(ع) مکتبی ست برای تمام تاریخ.
درعاشورا جهانیان فهمیدندکه همیشه حق بااقلّیتِ اکثریت شده نیست!!.
فرارسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت تان باد.
عالمی حیران ِ کربلایند و فـُرات مبهوت ِعباس
بد ندیدم بمناسبت تاسوعای حسینی و شهادت مولا ابالفضل العبّاس(ع)
منتخبی از شعر زیبای حسام را که همیشه دراین روز ورد زبانم هست را یادآور بشم
تقدیم به:دوستداران ِارباب ِادب و آزادگی...
دوست دارم شمع باشم تا که خود تنها بسوزم
بر سر بالینت امشب از غم فردا بسوزم
دوست دارم ماه باشم تا سحر بیدار باشم
تا چو مشعل بر سر راهت در این صحرا بسوزم
دوست دارم لاله باشم بر سر راهت نشینم
تا نهی پا بر سرم از شوق سر تا پا بسوزم
دوست دارم خار باشم دامن وصلت بگیرم
تا ز مهر آتشینت ای گل زهرا بسوزم
دوست دارم اشک ریزم تا مگر از اشک چشمم
تو شوی سیراب و من خود جای آن لبها بسوزم
دوست دارم کام عطشان تو را سیراب سازم
گرچه خود از تشنه کامی بر لب دریا بسوزم
دوست دارم دستم افتد تا مگر دستم بگیری
لحظه ای پیشم نشینی، تا سپند آسا بسوزم
دوست دارم خادمت باشم کنم دربانیت را
دل نهم در بوتهء عشقت شها، یکجا بسوزم
پ.ن(1):اختلاف سلیقه وعقیده نبایداز مهرورزی ومحبّت ِ به هم غافل مون کنه!
اندکی تحمّل ِ مخالف و البته همراه با احترام متقابل!!
پ.ن(2):غلط ِ رایجی ست که میگن دختر گریه کُـن ِ باباست
ولی من میگم نه!!.دلیلش همین قالب جدیده که برام درست کرده
چیزی نمیتونم بگم جز سپاس و تشکر همراه با خجالت
ولی همواره سبزیم و ماناااااااااااااااااااااااااااااااااا
التماس دعا..یاعلی مدد